بشنوید:
بخوانید:
اصلًا در بعضی موارد جوری قضایا پیش میآید که از نقطهٔ نظر ظاهر آن جبهه مخالف میآید برتری پیدا میکند و نظائر این قضیه خیلی باقی مانده، حالا یا برتری در قوا یا برتری در علم یا برتری در بیان و یا سایر موارد اجتماعی
اصلًا مخالف میآید برتری پیدا میکند خدا دلش می خواهد! چکار کنیم؟!
حالا چون من، منم باید در همهٔ اوقات به هر نحوی و به هر کیفیتی ولو دنیا هم خراب بشود حرفم ترجیح داشته باشد تا اینکه به اسلام بر نخورد؟! نه. این نیست.
این حکایت از این میکند که فرده، اگر من خود را عبد ببینم دیگر دنبال این نیستم که من در این قضیه، در این مجلس آمدم با فلانی بحث کردم ولی محکوم شدم، خب شدم که شدم! یکخورده رنگمون سرخ میشود و سفید میشود و بعد هم پا میشویم میرویم بیرون. به جایی بر نمیخورد!
می گویند: آقا! فلانی، فلانی را محکوم کرد، خب کرد! ما محکوم شدیم، بله شدیم بسیار خوب، مگر حتماً قرار بر این است که بنده علم امام زمان را داشته باشم؟! مگر حتماً قرار است بنده به هر کیفیتی غلبه کنم تا آبروی اسلام بماند؟!
اگر امیرالمؤمنین علیه السّلام میآمد و بعد از رسول خدا شمشیر را میکشید همه را صاف میکرد خب چی بود قضیه؟! خب تمام بود دیگر، بعد هم حکومت را به دست میگرفت شمشیر را هم میگذاشت بغل مسجد مدینه هر نفسکشی هست پا شود بیاید! کی پا میشد، می آمد؟! حکومت را به دست میگرفت ولی دیگر
عالَم امتحان، عالَم زیرو رو شدن، عالَم بالا و پائین آمدن، عالَمی که احساسات را بیاید و بر عقل و بر مبانی ترجیح بدهد، عالمی که «أکثَرُهُمْ لایعْقِلُونْ» بیاید حکومت کند، آنها چه میشود؟!
آنهایی که باید در این زمینه بالا و پائین بروند، آنهایی که باید موارد و بهانههایی برای راه خلاف خودشان داشته باشند …
اصلًا عالم تربیت، مزجی است بین حق و باطل.
شما میبینید یک جا حق رفت جلو، یک جا باطل آمد جلو.
اینجا در قدرت، حق غلبه کرد اینجا در قدرت، باطل غلبه کرد.
امام حسین امام است ولی از نقطه نظر بشری، قدرت و توان بشری را دارد، تیر میزنند، همین تیر میرود به قلبش. چون امام است اینطور نیست که بایستد، نه، تیر میرود از اینطرف، از آنطرف در میآید!
حضرت از اسب میافتد روی زمین، شمشیر میزنند گردن حضرت قطع میشود. حالا چون امام است، بنابر این باید درهمه جا ….؟!
بله یک جای دیگر هم داریم آنهم درکنار هشام بن حکم است امام باقر علیه السّلام میآید، میخواهد امامت را زیر سئوال ببرد شروع میکند به تیر انداختن، میگوید که شما هم تیر بزن تا اینکه حضرت فرض کنید که من باب مثال تیر که باید بزند دو متر آنطرفتر بزند، همه هِرهر بخندند!
ها! آنجا امام باقر دیگر نمی تواند بگوید: من … نه! حضرت بر میدارد یک تیر میزند وسطِ وسط، یک میل هم نمیخورد این ور و آن ور، تیر دوّم را میزند، میرود به ته تیر اوّل میچسبد، تیر سوّم … تا نُه تیر یکی یکی به ته یکدیگر میچسبند سه متر لوله درست میشود، کی اینکار را کرد؟ کی اینکار را کرد؟ یکی پشت دیگری.
آنجا امام اینکار را میکند امّا وقتی هم که میآیند بیرونش میکنند حضرت میآید بیرون، تبعیدش هم میکنند حضرت میآید تبعید، در هر جا آنچه را که هست انجام میدهد، آنجا نُه تا تیر را پشت سر هم میزند تا امامت زیر سئوال نرود، ولی وقتیکه مسئله امامت تمام میشود، بر همه ثابت میشود که این امام است هر زجر و آزاری را میآید به جان خودش میگیرد. این میشود آنوقت امام.
ما هم در یک همچنین وضعیتی، مسائل شخصیتی و مسائل نفسی مسئلهای است که تمام مسائلی که در بشر پیدا شده تابحال، همه بواسطه این قضیه بوده.
منبع حسینی طهرانی، سید محمدمحسن (۱۴۲۴ ه ق)، شرح حدیث عنوان بصری، جلسه ۹۰، از دقیقه ۸۴ الی آخر