✍علیرضا کاردار ( @akardar )
یه دورانی فکر میکردم چاقم و اعصابم خرد بود♂.
برای همین انواع راههای کم کردن وزن رو تجربه کردم.
تو مجله تبلیغ دکتر نمیدونم کجایی رو دیدم. اینترنت نبود، با نامهنگاری و واریز پول و ارسال فیش، بعد از چند هفته برام رژیم فرستاد.
خوب بود، فقط فکر کنم تو برگه سنم رو خوشخط ننوشته بودم و آقای دکتر جیره غذایی یک نوزاد رو برام بسته بود. روزی دو قاشق سرلاک با سه فنجون شیر تازه!
از خیرش گذشتم و رفتم سراغ رژیم یک دکتر همشهری⚕. خوبیش این بود که از نزدیک من رو دید و دست و دلبازانه برام رژیم نوشت. گفت هرچی دوست داری بخور، فقط کم بخور.
عجیب بود این موضوع به فکر خودم نرسیده بود و حتما باید اونقدر پول برای ویزیت هفتگیش میدادم♂!
وسط دوره سرباز شدم و رفتم آموزشی. تو ۴۰ روز، ۱۰ کیلو لاغر شدم. از بس بشمار سه دور میله پرچم میزدیم.
خونه که برگشتم، مجبور شدم تحتدرمان رژیم مادرانه قرار بگیرم تا جون بگیرم و یه هفتهای برگشتم سر وزن قبلی!
ازدواج کردم و سوراخ کمربندم یکی رفت جلو♂. باشگاه نمیتونستم برم، چون به لطف همون میله پرچم دیسکم زده بود بیرون و سنگینتر از جوراب نمیتونستم بلند کنم.
پیادهروی رو شروع کردم. خیلی عالی بود، حیف بعدش باید بلافاصله آبمیوه یا بستنی میخوردم که حالم جا بیاد.
رفتم سروقت طب سنتی. اینم خوب بود، فقط مشکلش این بود اسم اون چیزهایی که باید میخوردم رو حتی نمیتونستم بخونم. در عوض حق نداشتم لب به فست فود و نوشابه و شیرینی بزنم.
طاقتم طاق شده بود که ناگهان به نتیجهای رسیدم. ۲۰ سال وزنم تغییر نکرده بود، خب مگه مرض داشتم رژیم بگیرم؟ نهایتش با یه جمله «استخونبندیم درشته» سر و ته قضیه رو هم آوردم و الان مدتهاست از هیکلم خیلی هم راضیام!
پی نوشت ها:
۱-مطلب فوق از اینجا برداشته شده است.
۲- علیرضا کاردار ( @akardar )، طنز پرداز شناخته شده ی دوره معاصر می باشد.به گفته خودشون هم اکنون در کنار فعالیت عمرانی، فعالیت فرهنگی (و حتی ضدفرهنگی!) هم می کنند.ایشون اعتقاد دارند طنز نوشتن از کار در معدن هم سخت تر است!