خلاصه جلسه دهم درس کارآفرینی – دانشکده شریعتی

مشخصات خلاصه جلسه

توجه

[از آنجایی که بنده بسیار دیر به نویسنده گزارش، نوشتن آن را گوشزد کردم،  وی این بار صوت کلاس را ضبط نکرد و هر چه در ذهن داشت را به رشته تحریر درآورد. لذا این گزارش فوق العاده خلاصه شده است! ملاباقر ]

ساعت اول جلسه ی دهم کلاس کارآفرینی، به تصحیح تمرین های زیاد هفته پیش گذشت. ۱۱ تمرین بود که قرار بر این بود هر تیم، تمریناشونو تو بیزنگارشون ثبت کنند. استاد انگار از کیفیت تمرینامون راضی نبودن، سر کلاس یکمی خجالت کشیدم که تمرینامون انقدر سرسری انجام شدن، اما حالا که فکر می کنم، بچه ها خیلی هم گناهکار نبودن! کمیت زیاد بود و همین از کیفیت کاسته بود. این اصلیه که احتمالا بیشتر اوقات صادقه!

استاد دونه دونه، راجع به هر تمرین و جواب هامون صحبت کردن و قرار شد که تا چهارشنبه شب تمرین ها دوباره اصلاح بشن و نمره دهی صورت بگیره.

دو نفر ارائه ی بالای بیست داشتن، یکی شون ارائه ی انگیزشی جالبی بود که خیلی هم جالب و متفاوت بود، یکی شون هم خلاصه ی کتابی به نام یک میلیون ایده در یک دقیقه بود که راه حلی ساده اما جالب رو ارائه می داد، که می شد ازش ایده های زیادی رو استخراج کرد.

ساعت دوم با پخش یک مصاحبه از یک مدل ایرانی در آپارات شروع شد. می گفت که بیشتر فتومدل هست، اما تیزر و کلیپ هم قبول می کنه و کسی مدل واقعی هست که داره هر روز این کار رو می کنه و از این راه پول در می اره. از یه سری آژانس های مدلینگی می گه که از آدمایی که ممکنه هیچ استعدادی تو مدلینگ نداشته باشن، پول های زیادی می گیرن به وعده مدل شدن، اما خب طبق معمول اصل کلاهبرداری و آدم های ساده. این کار بنظرشون باعث دید منفی جامعه نسبت به مدلینگ شده! از طرف دیگه هر کسی بالای صفحه شخصی اش، خودش رو مدل معرفی میک نه. میگه بیشتر کارهاش تو چارچوب جمهوری اسلامی هست و حجاب اسلامی داره. صفحه شخصی اش که باز می شه، حجاب اسلامی فوران می کنه، اونقدر زیاده که دیگه یه جورایی تو ذوق می زنه …! از مدل اسلامی مون رد می شیم و می ریم سراغ آقایی که سبزه.

همه ی ما سوار تاکسی شدیم. راننده هایی که عصبی هستن، پشت فرمون برای راننده های دیگه داد و بیداد می کنن، اصلاً ماشین رو با بوقش خریدن! راننده هایی هم که وقتی وارد می شی بهت لبخند می زنن، شاید بعضیاشون سر صحبت نهایتاً دو سه دقیقه ای رو باز می کنن و موقع پیاده شدن برات روز خوبی رو آرزو می کنن. اما یک نفر این روزا فراتر از یه لبخند رو بهت می ده. اول تعجب می کنی، تعجبی که خوشایند هم هست.

آقای سبز، آقایی نیست که پوست سبز داشته باشه یا یه همچین چیزی، راننده تاکسی سبزی هست که بیرونش زرده، اما داخلش سبزه! تاکسی چمنی! تاکسی که داخلش مثل یه باغچه پر شده از شاخ و برگ، از نوع مصنوعیش البته. با مسافراش صحبت میکنه، شعر می گه، ازشون می خواد براش خاطره بنویسن. پیرمردی که سواد چندانی هم نداره اما تا حالا دو تا کتاب هم به چاپ رسونده! رفتار ما آدم ها به شدت روی هم تاثیر گذاره، حتی راننده ای که نهایتاً در طول یه مسیر ده دقیقه ای همراهشی.

*رفتار ما، به شدت روی هم تاثیر گذاره*! ولی کیه که بفهمه.

راستی یادم رفت بگم: سیما برای بچه ها لواشک آورده بود، ممنون سیما:)

و خب حالا می رسیم به ایده ی کسب و کار تیم ها. ایده ی تیم “بی اچ دی” مدادی هست که دست سازه و با مواد باطله ساخته می شه و در انتهاش یه بذر گیاه قرار داده می شه که وقتی مداد تموم شد، اون بذر رو بکاریم و از رشد کردنش لذت ببریم.

ایده ی تیم “برسم” خودکاری هست برای افرادی که موسیقی کار می کنن، که باهاش می تونن پنج خط حامل رو همزمان کشید.

ایده ی تیم “پرهون” پیکسلای دست سازی بود که از صفر تا صدشون با دست ساخته می شه و طرح روش، یک فریم کامل تصویرسازی هست که اجرای دستی داره و در نهایت هر طرحی مجزا و مختص برای یک نفر هست.

ایده ی تیم “مثلث” آویزهای کلید، موبایل و … بود.

تیم “ای اف اف” جوراب هایی رو می خواستن درست کنن که روشون مروارید ها رو با طرح خاصی چسبونده باشن.

تیم “دونا” هندزفری هایی که روشون مهره های تزیینی چیده شده رو در نظر داشتن که البته تا آخر کلاس، تغییرهای زیادی کرد.

بعد از این، استاد اتفاقی چند تا دانشجو رو از بیرون آوردن تا بگن حاضرند برای محصولِ ایده ی هر تیم چقد پول بدن. من خیلی راجع به اون چند نفر صحبت نمی کنم چون به شدت خسیس بودن و حتی می شه گفت فقط برای مسخره بازی اومده بودن چون تقریبا آمال و آرزوهای همه ی تیم ها رو با خاک یکسان کردن 🙂

ارائه بالای بیست های بچه ها شروع شد، غزاله اینفوگرافی ای راجع به آمار کلی تاجرهای آنلاین رو توضیح داد.

سیما هم گزارشی راجع به سخنرانی یک آقایی راجع به کارآفرینی تو دانشگاه داد. تو ارائه اش گفت که این آقا می گفت بازار کار بی رحم تر از چیزیه که شما فکر می کنید. اونا براشون مهم نیست شما کی هستید و چی ارائه می دید، باورش سخته ولی همینطوره، اونا فقط به منفعت خودشون توجه می کنن. مثل همین آقا که نخبه بودن و در نهایت با فروش کشمش به موفقیت رسیدن.

امیدوارم با ایده های کسب و کارتون به نتیجه های خوبی برسید.

خلاصه جلسات دیگر درس کارآفرینی دانشکده شریعتی

دانلود منبع اصلی این درس در این ترم

مشاهده نمرات دانشجویان ترم های گذشته در این درس

۰