وقتی کاملاً در کار غرق می شویم، دیگر «من» جداگانه ی خودمان را حس نمی کنیم و با کارمان یکی می شویم. همه چیز سر جای خودش قرار می گیرد چون دیگر زمان و خودمان را حس نمی کنیم و احساس «سیّالیت» را تجربه می کنیم.
مهم ترین نظریه پرداز عرصه ی احساس سیّالیت، روانشناسی به نام میهای چیکسنتمهایی (۱۹۹۰)، سیّالیت را بهترین وضعیت ممکن برای شخص توصیف می کند که در آن تماماً غرق کاری می شویم که مشغول انجام دادنش هستیم و این کار را به خودی خود، و نه به خاطر نتیجه ای که از این کار حاصل می شود، کاملاً انگیزه بخش می دانیم. این حالت سعادت ناب است.
وقتی در آن «فضا» قرار می گیریم حس خوبی داریم و کاملاً در آن غرق می شویم. وقتی کار به اوج خودش می رسد، اصلاً گذشت زمان را حس نمی کنیم و کاملاً در زمان حال غرق می شویم.
وقتی کارمان در بدترین وضعیت ممکن است، زمان بار وحشتناکی می شود بر دوشمان. دائم به ساعت نگاه می کنیم و خدا خدا می کنیم سریع تر حرکت کند، اما در عوض این طور به نظر می رسد که مدام کندتر و کندتر جلو می رود. در این موقعیت هم در زمان حال هستیم، اما این زمان حال، نوع بدی از زمان حال است.
این ها دو شکل کاملاً متفاوت از «حال» هستند، دو تجربه ی مختلف از زمان: در یکی زمان به سرعت برق می گذرد و در دیگری به کندی حلزون!
منبع:
اسوندس، لارس (۱۳۹۳)، کار، ترجمه فرزانه سالمی، تهران: گمان. صص ۸۰-۸۱.