دقت کرده اید که هرگاه یک کودک رنجیده می شود، عالم و آدم سعی می کنند به هر طریق ممکن رویداد بیرونی رخ داده را به گونه ای در چشم کودک تغییر دهند، تا او تسکین یابد؟
به این نمونه های به گوش آشنا توجه کنید: «عزیزم نبین که امروز جنی باهات بد برخورد کرد، اون دوسِت داره». «ناراحت نباش تو امتحان بعدی نمره ی بهتری می گیری». «بچه های دیگه بازیت ندادن؟ اصلاً اشکال نداره. به جاش بابا می بردت بازی…».
واقعیت این است که کودکان در هنگام ناراحتی شدید نیازی به راه حل های روشن این چنینی ندارند. مطالبه ی اصلی آنان، درک شدن و تصدیق و اعتباربخشی به نحوه ی واکنش آن ها از سوی والدین است.
اگر فقط بتوانید به طور جدی، دقیق و همدلانه به او گوش دهید و وی را متقاعد کنید که درکش کرده اید، نیاز کودک را برآورده ساخته اید.
سعی نکنید با دست کاری و قلب وقایع، مسکنی افیونی برای او دست و پا کنید. چه، این رویکرد به ارتقای روابط میان شما و فرزندان کمک چندانی نخواهد کرد.
شما به عنوان یک بزرگسال باید بتوانید از ره آورد این فرآیند روابط خود را با فرزندتان تحکیم بخشید.
هرگاه کودک به این باور برسد که پدر یا مادر به عنوان یک بزرگسال که در نظر کودک عاقل و دانای کل تلقی می گردد، احساساتش را درک و کلیت آن را تصدیق کرده است، می تواند به لحاظ روان شناختی مهیای پذیرش رویکردهای حل مسأله دانسته شود.
منبع:
فرانکلین، ساموئل اس (۱۳۹۲)، روان شناسی شادی، مترجم علیرضا سهرابی و فرامرز سهرابی، تهران: پندار تابان. ص ۲۱۳.