جنبه ی دیگر نگرش پرلز به شخصیت انسان، تأکید بر حال به عنوان تنها واقعیت موجود است.
به اعتقاد پرلز، جز این زمان و این مکان چیز دیگری برای ما نیست. گذشته وجود ندارد و آینده هم هنوز نیامده است. خاطرات گذشته مان و پیش بینی های آینده مان فقط در زمان حال تجربه می شوند.
کسانی که چنان می زیند که گویی گذشته هم چنان با آن ها است یا آن هایی که به نحوی زندگی می کنند که انگار آینده امروز است، شخصیتی نامتعادل دارند. آن ها در زمانی زندگی می کنند که واقعیت ندارد یا هنوز واقعیت نیافته است و حال را فدای زمانی می کنند که وجود ندارد.
چنان چه در این مکان و در این زمان ادراک درستی از خودمان نداشته باشیم، به ناچار به گذشته یا آینده می گریزیم که هر دو برای رشد کامل انسان زیان آورند.
اگر به پس یا به پیش بنگریم، لحظه ی حال و رضایت و لذتی که این لحظه می تواند به ما بدهد، فدا کرده ایم. این مکان و این زمان است که تنها واقعیت موجود است و باید مسئولیت زیستن در هر لحظه و بهره مند شدن از این تجربه ها را به عهده بگیریم.
با این که به اعتقاد پرلز باید کاملاً در حال زیست، اما او از رها ساختن کامل خاطرات گذشته یا دید داشتن از آینده دفاع نمی کند. در گذشته وضعیت های ناتمامی هست که باید به پایان برسانیم، تجربه های شادمانی انگیزی هست که یادآوری آن ها خوشایند است و تجربه هایی هست که ما را در انطباق با زمان حال یاری می دهد. باید از گذشته آگاه بود، اما نباید در آن زیست.
آینده نیز چنین است. باید برای آینده برنامه ریخت –جز این صورت نمی توان به کمال رسید- اما نباید برنامه ریزی را به عنوان جانشین زمان حال قرار داد.
شخصیت سالم در زمان حال و برای حال زندگی می کند. و با این که می تواند برای آینده برنامه ریزی کند، دچار اضطراب ناشی از آن که فردا چه خواهد شد نمی گردد.
منبع:
شولتس، دو آن (۱۳۹۳)، روانشناسی کمال الگوهای شخصیت های سالم، ترجمه ی گیتی خوشدل، تهران: پیکان. ص ۱۸۰-۱۸۲.زند