یکی را از وزرا پسری کودن بود 👦🏻 پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مرین را تربیتی میکن مگر که عاقل شود ☺️ . روزگاری تعلیم کردش و مؤثر نبود، پیش پدرش کس فرستاد که این عاقل نمی شود و مرا دیوانه کرد. 😭
💫 چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نخواهد کرد
آهنی را که بد گهر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد [۱]💫
🖇 پی نوشت:
🔸سعدی در حکایت مرتبط دیگری نیز به همین موضوع اشاره کرده که مطالعه آن نیز خالی از لطف نیست:
پادشاهی 👑 پسری را به ادیبی 👳🏻 داد و گفت این فرزند تست، تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش. ادیب خدمت کرد و متقبل شد و سالی چند برو سعی کرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند. ملک دانشمند را مؤاخذت کرد و معاتبت فرمود که وعده خلاف کردی و وفا به جا نیاوردی. 😤 گفت بر رأی خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسانست و طباع مختلف.
💫 گر چه سیم و زر ز سنگ آید همی
در همه سنگی نباشد زر و سیم
بر همه عالم همی تابد سهیل
جایی انبان می کند جایی ادیم [۲] 💫
دقت شود که سه واژه “طبع”، “غریزه” و “فطرت” با هم متفاوت است (امیر حاجی نصیر، لذت در دین (۲)، صفر ۱۴۳۹)
📚 منابع:
۱- گلستان – باب هفتم – حکایت اول
۲- گلستان – باب هفتم – حکایت ششم