بسم الله الرحمن الرحیم
بک و بک-گرنشایم دوره ی ما را دوره ای آکنده از منافع متضاد خانواده، کار، عشق و آزادی برای تعقیب اهداف فردی می دانند. این تصادم ارزش ها در روابط شخصی به شدت احساس می شود، مخصوصاً وقتی دو «زندگینامه ی بازار کار» وجود داشته باشد، نه یکی، که باید به آن سروسامان داد. مقصود آن ها این است که شمار فزاینده ای از زنان، علاوه بر مردان، در طول زندگی خویش شغل و حرفه ای را دنبال می کنند.
پیش از این زنان بیشتر به صورت پاره وقت بیرون از خانه کار می کردند، یا وقت قابل ملاحظه ای را به پرورش کودکان خود اختصاص می دادند. اکنون این الگوها کمتر از گذشته ثابت و معین هستند؛ اکنون هم مردان و هم زنان بر نیازهای شخصی و حرفه ای خود تأکید دارند. بک و بک-گرنشایم نتیجه می گیرند که روابط و مناسبات عصر مدرن فعلی ما چیزی بسی بیشتر از روابط و مناسبات محض هستند. نه تنها عشق، رابطه ی جنسی، کودکان، ازدواج و وظایف خانه داری عناوینی برای تبادل نظر و گفتگو و به توافق رسیدن اند، بلکه روابط و مناسبات اکنون به کار، سیاست، اقتصاد، حرفه و شغل و نابرابری نیز مربوط می شود. مجموعه ی متنوعی از مسائل – از مسائل عادی و پیش پاافتاده تا مسائل ژرف و پیچیده – اکنون پیش روی زوج های مدرن است.
پس شاید شگفت آور نباشد که خصومت های میان زنان و مردان رو به افزایش می رود. بک و بک-گرنشایم ادعا می کنند که «کشاکش میان دو جنس ماجرای اصلی زمان ما» است، و شواهد و مدارک دال بر این واقعیت را می توان در رشد جدیت مشاوره ی ازدواج، دادگاه های خانواده، گروه های خودیاری زناشویی و نرخ های طلاق مشاهده کرد.
اما با این که ازدواج و زندگی خانوادگی ظاهراً «شکننده تر» از همه ی ادوار گذشته شده است، باز هم برای مردم اهمیت بسیار زیادی دارند. طلاق رواج روزافزونی پیدا می کند، اما نرخ ازدواج های مجدد نیز بالاست. میزان موالید شاید رو به افول باشد، اما تقاضای عظیم و انبوهی برای معالجه ی نازایی وجود دارد. شاید کمتر کسی تصمیم به ازدواج بگیرد، اما میل به زندگی با کسی دیگر و تشکیل دادن یک زوج یقیناً پایدار مانده است. چه چیزی این گرایش های ضد و نقیض را تبیین می کند؟
طبق نظر نویسندگان مذکور، پاسخ بسیار ساده است: عشق. بنا به ادعای آن ها «نبرد جنس ها» که امروزه در جریان است، واضح ترین نشانه ی «عطش عشق» مردم است.
مردم به دلیل عشق ازدواج می کنند و به دلیل عشق نیز جدا می شوند؛ آن ها درگیر چرخه ی بی پایانی از امید بستن، پشیمان شدن، و تلاش دوباره اند. در حالی که از یک طرف تنش های میان مردان و زنان بسیار زیاد است، از طرف دیگر امید و ایمان ژرفی به امکان یافتن عشق حقیقی و تحقق یافتن آن وجود دارد.
شاید شما فکر کنید که «عشق» پاسخ بیش از اندازه ساده لوحانه ای به پیچیدگی های عصر کنونی ماست. اما استدلال بک و بک-گرنشایم این است که درست به همین دلیل که جهان ما چنین مقهورکننده، غیرشخصی، انتزاعی و به سرعت رو به تغییر است، عشق اهمیت روزافزونی پیدا کرده است. از نظر این نویسندگان، عشق یگانه جایی است که مردم می توانند حقیقتاً خود را در آن بیابند و به دیگران بپیوندند.
در دنیای عدم قطعیت و بیم و خطر، عشق است که واقعیت دارد:
:: عشق جستجویی است در پی خویشتن،
:: تقلایی برای تماس و ارتباط واقعی خود با دیگری،
:: شریک شدن در جسم، و در اندیشه،
:: رو به رو شدن با یکدیگر بدون هیچ سد و مانعی،
:: اعتراف کردن و بخشیده شدن،
:: درک کردن، تأیید و حمایت از آن چه بود و آن چه هست،
:: اشتیاقی به خانه و کاشانه و پشت و پناهی برای مقابله با تردیدها و اضطراب هایی که زندگی مدرن ایجاد می کند.
اگر هیچ چیز قطعی و ایمن به نظر نمی رسد، اگر حتی نفس کشیدن هم در این دنیای آلوده خالی از خطر نیست، پس مردم هم چنان به دنبال رؤیاهای فریبنده ی عشق خواهند دوید تا وقتی که همه ی آن ها به ناگاه به کابوس بدل شوند.
به گفته ی ایشان، عشق در آن واحد یأس آور و تسلی بخش است. «نیروی پرقدرتی است که از قواعد مختص به خویش پیروی می کند و پیام هایش را در توقعات و اضطراب ها و الگوهای رفتاری مردم درج می کند».
در دنیای متلاطم و پرنوسان ما، عشق منبع تازه ای برای ایمان شده است.
منبع: گیدنز، آنتونی (۱۳۹۴)، جامعه شناسی، مترجم حسن چاوشیان، تهران: نی.