سلام بر دوستای خوبم
چند وقته یه سؤالی ذهنمو به خودش مشغول کرده و گفتم شاید شما بتونید جواب این سؤال رو بدید.
همه ی ما معمولاً از ۱۰ سالگی یک درآمدی داریم. حالا اولش با پول توجیبی شروع میشه، بعد پول ماهانه ای که ممکنه بگیریم، بعد ممکنه کار بکنیم و حالا شغل هایی که بعد ممکنه داشته باشیم.
من یه همکاری دارم، ایشون زبان درس میده. هر ترم ازش دعوت می کنند که کلاس هایی رو برداره و شروع به تدریس کنه.
چند وقت پیش، من به این همکارم توصیه کردم که بیا به جای این که درآمدهات صرفاً درآمد فعال باشه، درآمد غیرفعال هم برای خودت ایجاد کن.
اول یه توضیحی راجع به درآمد فعال و درآمد غیرفعال بدم. درآمد فعال یعنی ما بابت هر ساعتی که انرژی می گذاریم، پول دریافت می کنیم؛ ولی درآمد غیرفعال یعنی مثلاً ساعت ۳ نصف شب خوابیم و یه پولی میاد توی حسابمون.
درواقع درآمد فعال، درآمدی است که ما بابت هر ساعت حضور فیزیکی مون در یک محل کسب می کنیم؛ یعنی باید اونجا باشیم تا بهمون پولی داده بشه. مثلاً تدریس در محل یا تدریس به صورت عام، یک درآمد فعاله. یعنی بابت دو ساعتی که سر کلاس هستید، بهتون پول میدن.
اما برای کسب درآمد غیرفعال، نیاز به حضور فیزیکی من نیست. من در خانه ام خوابیده ام، یک سایتی زدم، یک نفر فایلی رو میخره و درآمدش به حساب من واریز میشه. حالا این کلیّت این قضیه.
رفتیم با همدیگه راجع به ایده صحبت کردیم که الان در این دنیای زبان که این همه کانال و گروه و سایت و این ها هست، چه جوری میشه پول درآورد؟
چند جلسه با همدیگه گذاشتیم و صحبت کردیم و در نهایت به یک ایده ی به نظر مناسب رسیدیم که هزینه ی خیلی بالایی هم نداشت. خودش می توانست به تنهایی محتواشو تأمین کنه و حتی مشتریانش را هم داشتیم.
اما جالب برای من اینه که الان خیلی وقته که از آن قضیه می گذره و هنوز ایشون شروع به این کار نکرده!
چند تا نکته راجع به این فرد می خوام بهتون بگم:
اول این که ایشون در هزینه کردن، بسیار اقتصادیه یا به قول بعضی ها خساست به خرج میده.
خب ما می دانیم یه سری درآمد داریم، یه سری هزینه ها. آیا بهتر نیست به جای این که این قدر هزینه هامون رو کنترل کنیم، یه مقدار زحمت بکشیم درآمدهامون رو افزایش بدیم؟! و در نتیجه بعد بتونیم راحت تر خرج کنیم.
سؤالی که برای من ایجاد شد، خب ایشون مثلاً این ترم یه سری از روزهایش خالیه. به جای این که روزاشون رو به بطالت بگذرونند، می تونند شروع کنند به همین کسب درآمدی که قرار بود از کانال تلگرام و شبکه های اجتماعی به دست بیاورند.
سؤال مهم اینه:
ایشون خیلی دوست داره پولدار شه، دوست داره درآمدهاش افزایش پیدا کنه، به خاطر این که می تونه در این صورت راحت تر خرج کنه، وقت آزادش رو هم داره، پس چرا شروع نمی کنه به کانال زدن و راه اندازی کسب و کار جدیدی برای خودش؟ به نظر شما دلیلش چی می تونه باشه؟
یه نکته ای رو هم بگم، اگه دلیلش به فرض تنبلی باشه، راهکارش چیه؟ یعنی الان مثلاً باید چی کار کنه تا تنبلی اش از بین بره؟ یا اگه دلیلش نداشتن انگیزه باشه – با این که من می دونم انگیزه شو داره و انگیزه ش اینه که دوست داره درآمد بیشتری کسب کنه – راهکار انگیزه نداشتن چیه؟ این تنبلی از کجا میاد؟ این انگیزه از کجا میاد؟
اون چیزی که برام مهمه اینه که بتونیم یه راهکار پیدا کنیم. اول ببینیم دلیلش چیه که ایشون شروع به راه اندازی کسب و کار جدید نمی کنه؟ دوم این که بتونیم راهکاری برای این قضیه پیدا کنیم.
این سؤال رو از بعضی از متخصصین این حوزه پرسیدم و اونا هم جواب دادن:
فاصله بین باور داشتن با قبول داشتن
سلام
به نظر شخصی من، اینجور مواقع فاصله بین باور داشتن با قبول داشتنه، مثلا سجاد قبول داره که باید ورزش کنه، اما اینکارو نمیکنه و بگیر نگیر داره، اما وقتی دکتر میگه با این اوضاع پیش بری ۲۰ سال بعد سکته میکنی، حتی شاید زودتر! سجاد باور میکنه که باید ورزش کنه، و اینکارم میکنه …
تصمیماتی که آدم میگیره خیلی وقتا از جنس قبول داشتنه نه باور …
اگر این دوست شما بازار سنتی رو از دست میداد یا بنا به کار مجبور بود از تهران بره و این درآمد کاهش پیدا میکرد، احتمال اینکه اون تصمیم رو اجرایی کنه افزایش خوبی پیدا میکرد.
ترسیدن از بازنده شدن
بعضی آدمها تا از نتیجه کار مطمئن نباشن، دست به اقدام نمیزنن!
بعضیا هم تا نقشه حرکتشون کامل مشخص نباشه، ریسک نمیکنن و به خودشون تکون نمیدن!
ریسکی نمی خواد بکنه که … بیکار نشسته خونه!
بعضیا عرضه شروع کردن یا تنهایی کار کردن رو ندارن! ولی اگر کاری شروع بشه ادامه میدن.
بالاخره شروع و شکست ریسک..
بعضیا کاری نمیکنن چون میترسن بازنده بشن!
من یه دوست دارم کاری رو شروع نمیکنه ولی اگر من شروع کنم دنبالم میاد. خیلی هم باهوشه و خوب وقت میزاره. شایدم اونقدر هدف نداره.
این همکارت که گفتی پس هزینه زندگیشو از کجا میاره؟ نمیخواد تشکیل خانواده بده؟
-: دختره.
-: پس یه دلیلش اینه که خیلی هم به پول نیاز نداره. خرج زندگیشو باباش میده برای تفریح میاد سر کار.
-: آخه به شدت آدم خسیسیه!
-: پس اصلاً شروع نمیکنه؛ چون میترسه زمان هم که جزو سرمایه شه از دست بره برای این کار! دخترا از شروع کسب و کار میترسن. ترس هم داره! خود من یه مدت پروژه میگرفتم با دو تا از دوستام؛ یه نفر نصف پولمونو داد. یه نفرم خیلی کم داد. آدم بخواد قرارداد سفت و سخت هم ببنده، میرن.
-: آخه کسب و کار خاصی نیست… یه کانال می خواد راه بندازه توی تلگرام؛ منابعش هم داره، هیچ هزینه اولیه هم نداره، مشتری هاشم موجودن.. فقط می خواد یه حق عضویت ماهانه بگیره.. همین!
-: خب تا شروع نکرده، بازنده نیست؛ اگر شروع کنه و نگیره کارش، بازنده میشه!
-: چه ترس بزرگی!
-: ترس بزرگیه برای خانمها… آدمهای کمی موفق میشن با ترسهاشون روبرو بشن.
ترس و ترس و ترس!
سلام
ترس!
ترس از شکست!
ترس از تمسخر!
ترس از اینکه وقتشو بگیره و نتونه اونجوری که الان وقت می گذرونه بگذرونه.
عدم انگیزه
سلام.
به نظرم عدم انگیزه و تنبلی این فرد میتونه:
۱-ناشی از ترس ایشان از انجام کار جدید و ورود به دنیای ناشناخته هست. کلاً انسان ابهام رو دوست نداره و کارآفرینی، نیاز به تحمل ابهام بالایی داره!
۲-درآمدی که هم اکنون داره، اونو بد عادت کرده و به جد نیازی حس نمیکنه. یعنی، حداقل، نیازهای ضروریش تأمینه.
۳- سنش در ریسک پذیری و شروع کسب و کار جدید میتونه دخیل باشه.
۴- متغیرهایی که ویژه اون فرد و شرایطشه که ما ازش بی خبریم.
تبدیل نشدن به باور و یقین
تدریس به صورت حضوری شناخته شده است. کسب درآمد از این طریق عادی و باورپذیره.
اما کسب درآمد غیر فعال هنوز خیلی شناخته شده و قابل قبول نیست و کمتر کسی درآمد ازاین طریق رو باور داره.
بعضی افراد تمام پولهایی که خرج میکنند رو به چشم هزینه میبینند، نه سرمایه گذاری!
خود این فرد اگه برای کلاس زبان یا دانشگاه وقت و هزینه صرف نمیکرد، میتونست الان از طریق زبان کسب درآمد کنه؟!
تا کشاورز یه دونه گندم نکاره، نمی تونه یه خوشه گندم درو کنه!
میخواد، دوست داره درآمدش افزایش پیدا کنه، اما این خواستن به باور و یقین تبدیل نشده! فعلاً در حد آرزو و خواسته هست!
ترس از تغییر
تفاوت جنس دو کار خیلی مهمه. وقتی من ۱۰ سال دارم تدریس میکنم توی یه مؤسسه ای که برقراری سیستمش کار فرد دیگه ای بوده، میترسم از اینکه برم مثلاً یه شرکت پشتیبانی شبکه بزنم. حتی اگه وقت و پول و حال و … داشته باشم. چون جنس اون کار و جایگاهی که من تو اون سیستم خواهم داشت، با جایگاه ۱۰ سال گذشتم فرق میکنه.
شاید بشه تحت عنوان ترس از تغییر و مقابله با اون هم عنوانش کرد!
ریسک گریزی
در مورد سؤالت اگه بخوام ادای اکثر پژوهشگرنماهای این اطراف رو در بیارم و فقط تا نوک بینیمو ببینم و دو تا کتاب دم دستم، باید بگم ویژگی های شخصیتی این رفیقمون به خصوص ریسک گریزی و عدم تحمل نااطمینانی باعث میشه که حرکت خاصی نکنه.
البته این بنده خدا قاعدتاً تقصیر بالایی هم نداره؛ و این مسایل هم ریشه در تربیت و کودکی و خانواده و … داره که علی الاصول به این راحتی ها قابل درمان نیست و تقریباً فکر تغییرشو بهتره از سرت بیرون کنی!
ولی خوب میدونم به عنوان مدرس فعال، با مطالعه خوش فکر کارآفرینی این مسایل رو خیلی بهتر و بیشتر از من میدونی.
شاید بهترین راه برای این عزیز پیدا کردن یک شریک با ویژگی های مکمل باشه.
کسی که مسئولیت کسب و کار جدید رو به دوش بکشه و پشتکار غلبه بر مشکلات رو داشته باشه! با سرمایه اولیه که بتونه کار رو شروع کنه و این رفیقمون هم فقط در تولید محتوا بهش کمک کنه.
ولی از یکم بالاتر که به این رفیقمون نگاه کنیم، میبینیم که این ویژگی هایی که گفتی اتفاقاً شخصیت تیپیک یک ایرانی تمام عیاره با نقایصی که ریشه در فرهنگ تخریب شده ی ما داره!
از نظر من بزرگترین مشکل ما چیزیه که دکتر ایوانی بهش میگه فرهنگ بسندگی یا همون تصور غلط ما از قناعت!
صحبت در مورد این ضد فرهنگ بسندگی البته آسوده سری خواهد و مهتاب شبی! 😉
نبود پایه
چیزی که به ذهن من رسیده در این مورد اینکه علت ممکنه در قالب سه عامل اصلی قرار داشته باشه و بقیه عوامل به نوعی زیر مجموعه همینا بشه:
۱ – تنبلی ۲ – خساست مالی ۳- نبود همپا یا کسیکه کوچ coach باشه.
حالا برای هرکدام راهکاری که به عقل خودم رسیده ایناست:
در مورد عامل اول یعنی تنبلی، میشه به نوعی از روش برونسپاری استفاده کرد؛ مثلاً شما یکی رو به عنوان ادمین سایت قرار میدی مطالب رو و آنچه میخوایی تحویل بگیری رو معلوم میکنی و ….
چون بعضیا ایده و انگیزه رو دارن ولی تنبلیشون به خاطر سخت بودن تایپ و ویراستاریه.
بعضیام عدم تمرکز دارن. میخواد در مورد زبان کانال درست کنه، یهو موضوعات دیگه ای توجه اش رو جلب میکنه و بیشتر وقت مفیدش رو میذاره روی اون موضوعات و کسل و خسته میشه و در نتیجه توی موضوع خودش انگیزه اش از دست میره.
عامل سوم مالیه؛ اگه طرف مبلغ هزینه رو نداره که هیچ؛ شاید اگه پولش حل بشه درست بشه.. شاید… ولی اگه از روی خساست شروع به کار نمیکنه، نمیشه کاریش کرد!
درمورد سومین عامل coach؛ گاهی اوقات یک نفر که خودش همسطح یا کمی بیشتر یا کمتر از شما تجربه داره و رهبر خوبیه، میتونه مشکل گشا باشه. در مورد من که اثر داره. یه کسی مثل مربیای ورزشی که توی تمرین ورزشکار رو آماده رویارویی با حریف میکنند.
عدم نیاز
به نظر من، عامل جلوبرنده و محرک در راه اندازی کسب و کار، علاقه نیست؛ بلکه نیاز کارآفرینه!
البته منظورم از نیاز، صرفاً نیاز مالی فرد نیست و تعریف نیاز برای افراد مختلف، متفاوت و درجات مختلفی میتونه داشته باشه.
دوست شما، تمایل به موفقیت بیشتر داره ولی نیازی در خودش احساس نمیکنه وگرنه به جای اینکه شما بخواهید در اون فرد ایجاد رغبت و انگیزه کنید، خودش مدتها قبل، از امثال شما درخواست کمک کرده بود!
مثلاً شما ممکنه تمایل داشته باشید اسمتون مثل شومپیتر، در علم کارآفرینی ماندگار بشه ولی نیاز و الزامی به این قضیه هم نمی بینید، پس تلاش لازم برای شومپیتر شدن را به خرج نمی دهید و اگر تمام کائنات سعی کنند در شما ایجاد انگیزه کنند، اثربخشی لازم را نخواهد داشت!
در پناه حق.
عدم درک کامل قضیه
سلام جناب ملاباقر
بنده هم هر از گاهی تدریس میکنم (البته نه زبان) و زمانی که داستان دوستتون رو تعریف کردید، ناخودآگاه در خودم چنین چالشی رو جستجو و بررسی کردم…
نظرم رو خدمتتون عرض میکنم که بیشتر اون چیزی هست که احساس میکنم و الزاماً شاید پایه و اساس علمی نداشته باشه…
وقتی خودم رو جای ایشون گذاشتم، همون خصلت اقتصادی بودن به علاوه قدرت ریسک پذیری پایین که در اکثریت کم و بیش وجود داره، باعث میشه نذاره این اقدام رو شروع کنیم.
من اگه وقت میذارم و تدریس میکنم، غالباً مطمئن هستم که درآمدم صددرصد هستش و اگر هم اتفاقی بیفته، تنها وقتی که گذاشتم رو باختم (البته اینجا یک خطای ذهنی هم وجود داره که من وقت و هزینه هایی که قبلاً صرف کردم تا امروز توانایی این قابلیت رو داشته باشم که تدریس کنم رو نمی بینم).
ولی در مورد سایت اولاً من دارم پا توی حوزه ای میذارم که اگرچه آشنا هستم باهاش ولی عملی در اون فعالیتی رو نداشتم؛ ضمن اینکه دارم از حوزه امن فعالیت هام که برام شناخته شده س و مدتهاس دارم به این سبک عمل میکنم، خارج میشم. طبیعیه که هرچقدر هم حساب شده عمل کنم، بازم تا یه مدت نتیجه ش رو نبینم. بهش اطمینانی ندارم و خودم باید سودده بودنش رو باور و لمس کنم!
یک دلیل دیگه هم که شاید ما آدمها از درآمد فعال مون دل نمی کنیم، شاید این باشه که هنوز “زمان” اونجوری که باید ارزشش به عنوان یک سرمایه پیشمان تداعی نشده؛ چون همه مون این سرمایه رو به یک اندازه داریم و کسی در اون غنی یا فقیرتر نیست ولی سرمایه مالی و ثروت اینجوری نیس؛ پس من شاید در خرج کردن سرمایه ی زمانم کمی بی تفاوت باشم ولی سرمایه ی نقدیم بخاطر محدودیت بیشترش، حساس ترم و میدونم خیلی زود تموم میشه…
در مورد اینکه آیا تمرکز بر روی درآمد بیشتر، بهتر از حساسیت و خساست بر روی خرج و هزینه ها نیست، واقعاً سؤالی هستش که مدتهاست منم دنبالشم. لطفاً اگر به جمع بندی رسیدید، من رو هم راهنمایی بفرمایید…
ولی جوابی که من در مورد این سؤال و تمرکز اکثریت افراد رو هزینه ها دارم اینه که: ما هزینه ها رو از همون ابتدا و کودکی که باید با پول توجیبی که می گیریم و مدیریتش و اولویت بندیش برای اون خوراکی ها و چیزهایی که بیشتر دوست داریم به صورت عینی و ملموس حسش میکنیم و باهاش درگیریم؛ ولی درآمد به شکلی که به صورت رسمی به دست بیاریم و کم و زیادش بسته به فعالیت شخص خودمون تأثیر داشته باشه نه سن و سال و نه جیب بابا و نه چیز دیگه ای… رو از دوران جوانی و استقلالمون به صورت ملموس تجربه می کنیم. برای همین، شاید اهمیت بیشتری برامون داره!
و دلیل بعدی میتونه این باشه که ما اینقدر که می تونیم رو هزینه هامون اختیار و تسلط داشته باشیم، روی درآمدمون، این مسأله امکان پذیر نیست. مثلاً من شاید بتونم سفرهام رو کم کنم، خورد و خوراک و لباس ارزان تری رو انتخاب کنم و از اتوبوس و مترو استفاده کنم و اینجوری صد تومان، دویست تومان در هزینه هام صرفه جویی کنم ولی اضافه کردن همین صدتومان، دویست تومان بیشتر نسبت به درآمد فعلی به نظر کار دشوارتریه!
باتشکر و ارادت فراوان.
نداشتن انگیزه و هدف
با سلام …
اینکه چرا بعضی از ماها وارد بعضی از مشاغل نمیشیم و یا نمیخواهیم بهش فکر کنیم، میتونه خیلی جنبه ها داشته باشه. حالا ممکنه این کار از لحاظ اقتصادی پر منفعت هم باشه!
گام هایی که من میتونم ازش برشمرم توی چند تا حوزه دسته بندی میشه:
اولین مورد میتونه عوامل فردی باشه؛ یعنی با توجه به سن فرد و یا حتی جنسیت، ما تغییرات و یا ایجاد حرفه ی تکمیلی رو نپذیریم. البته موضوع روز تکنولوژی این قضیه رو رد میکنه ولی تو عام و جامعه، ما شاهد چیزی دیگری هستیم. افرادی هستند که در نسل دیجیتالیسم امروزی نبودند و عمر خود رو تو حالت فیزیکی قبلی گذروندند و حالا درک این حالت براشون سخته!
دومین گام میتونه عدم اعتماد و اطمینان باشه؛ اعتماد کردن از عوامل مهمیه که ما باید به اون دست پیدا کنیم. اگر این اعتماد نباشه، خب مسلماً ما نمیتونیم به حرفه روی بیاریم. البته این اعتمادسازی از طریق بستر اینترنت در ایران در حال انجام سازیه و قوانین و مقرراتی وضع شده ولی خب به هر حال اینم میتونه یکی از عوامل باشه.
سومین عامل میتونه ترس از عدم موفقیت باشه؛ یعنی میترسه اصطلاحاً تقدیر به تدبیرش بخنده و محاسبات و اون مقدار زمان و انرژی پتانسیل خودشو که صرف کرده از دست بده و یا در وسط راه نتونه کارشو تا انتها و یا تا مقداری که هدفگذاری کرده، برسونه.
البته انگیزه و هدف، مهمترین عامله! اگر تو انتخاب این هدف تردیدی داشته باشه، مسلماً نیاز به تشریح عوامل نیست!
اما عوامل بسیار دیگری ما می تونیم نام ببریم که باعث بشه که ما دلسرد بشیم از انجام کار؛ از جمله:
نداشتن فرد یاری دهنده خوب که میتونه طراح سایت باشه و یا مشاور.
یا مثلاً خوب توجیه نشدن نسبت به امکانات موجود.
من خودم بشخصه چند وقت پیش داشتم با یه وکیل پایه ۱ دادگستری صحبت میکردم و پیشنهاد دادم تو این عصر که همه دارن از سیستم سنتی دل می کنند و به سیستم جدید رو میارن و مدرنیزه میشن، شما هم وکالت ها و پاسخگویی هاتون رو از حالت فیزیکی کم کنید و تو منزل استراحت کنید و پاسخگو مشکلات باشید. به نظرتون جواب این جناب دکتر چی بود؟
البته قبل از اینکه بخوام جوابشون رو بگم، من توجیه شون کردم که شما با ایجاد یک درگاه ارتباطی الکترونیکی که میتونه یک شبکه اجتماعی باشه در ساده ترین حالت و یا یک سایت پورتالی باشه که با مخاطبانتان در ارتباط باشید، چقدر از هزینه های خودتون رو کاهش میدید. خب البته کاهش هزینه ها هم بر سودآوری ما تأثیر گذاره. در ضمن میزان رضایتمندی مخاطبان هم بالا میره و در نهایت سود آوری بالاتری کسب خواهید کرد؛ بدون نیاز به اصطلاحات و اقدامات فنی که ما مثلا سئو شویم!
اما پاسخی که من شنیدم خیلی روم تأثیر گذاشت!
گفتند من که سودم خوبه. اگر بخوام هم میتونه بیشتر بشه بدون نیاز به این کارا! کافیه حوزه کاریم و یا حتی میزان پذیرش موکل هامو بیشتر کنم؛ مثلاً تو ماه بیشتر از ۵ تا قبول نمیکنم بیاد، به همکار معرفی میکنم. این از بحث سود دهی!
از بحث کم کردن هزینه ها، چه نیازیه من تو خونه بشینم؟ به هر حال باید مرد جنب و جوش داشته باشه و تو محل کارش حضور داشته باشه! تایم استراحت باید استراحت کرد و تایم کار، کار!
از لحاظ رضایتمندی هم گفت اونهایی که میان، معمولاً خودشون رو با ما مچ میکنند و رضایت مندی شون به نتیجه کارشون بستگی داره؛ یعنی حاضرند مسیرها و مسافت های طولانی رو طی کنند و هزینه ها خرج کنند تا به اون نتیجه ی مطلوبی که میخوان برسند!
خلاصه با این که من بازم معتقد بودم که این کار رو باید عملی کنید اما ایشون رضایت به این کار ندادند!
شخصیت خاص
سلام.
ببینید گاهی آدم ها که اتفاقاً تعدادشون هم زیاده، علاقه به همون درآمد فعال دارند چون ریسکش پایینه و امنیت بالا. این افراد حتی اگر درآمدشون رو بتونند به زور بالا هم ببرند -که من مشکوک هم هستم- باز نمیتونه خرج کنه!
اولاً نمیشه گفت تنبلی؛ اغلب خیلی المان های زیادی تو ذهنشون هست که از کودکی تا بزرگسالی گه گاه ذهنشون رو قلقلک میده اما باز اون عدم امنیته. نکنه ها، نبایدها، آنها را باز می داره!
اغلب این افراد، سوپر ایگوی بالایی ندارند!
از مکانیسم های دفاعی فرافکنی برون فکنی برای روان خود استفاده می کنند.
از تصعید استفاده نمیشود. هر وقت حسابداری را دیدی که برای خود خوب خرج می کرد، برایش کف بزن!
بزرگترین درد انسانیت این است که در اینجا و اکنون زندگی نمی کند!
به گمانم اگر مشاوره دوستانه داشته باشند، بد نیست!
راستی فکر نکنم ربطی به تنبلی داشته باشه؛ باید کاراکتر شخصیت را وارسی کرد! شاید وابسته باشد و چشم به انتخاب دیگری!
البته اگر باز نگین رفتی تو TA!
-: جالب بود. ممنون. راستی این فرد ریسکی رو متحمل نمیشه… قراره یه کانال تلگرام بزنه؛ محتواشم داره؛ مشتریاشم داره؛ قراره ماهیانه یه حق عضویت فقط بگیره؛ ریسکی نمی خواد بکنه! هزینه ای نمی خواد انجام بده!
-: چطور می گویید ریسکی نداره؟ مطمئنم داره!😊
-: چه ریسکی؟
-: هر انتخابی ریسک خودش رو داره جناب. راحت نمی توان بر داشته ها تکیه کرد. اگر محکوم به بدبینی نکنید من رو 😊 آن هم شاید عضوهایی خیالی و داشته های خیالی! کمی واقع نگری لازم است!
شاید از بس براشون تعیین کننده هستید، شاید نخواهند زیر بلیط شما باشند!
نداشتن عرضه
سلام
پیرو سؤالی که آقای ملاباقر گفتند، من یک جمع بندی کردم و اونو الان ارائه میدم:
اگر طرف اقدام نمیکنه، اولین موردش میتونه این باشه که از شرایط فعلی راضیه. حالا شاید به ظاهر گله ای کنه یا ناراحت باشه اما در کل، راضیه! برای مثال قرار داره با شریک عاطفی اش میره بیرون یا شب ها فوتبال میره، باشگاهش رو میره، استخرشو میره و از این که اینا رو از دست بده، یه هراسی داره! پس ترجیح میده که این کار رو نکنه. حالا برای این که این کار رو نکنه و دلیل قانع کننده ای برای اطرافیان داشته باشه، ذهنش شروع می کنه به دلیل تراشی. اینکه مثلاً وقت ندارم و کار سخته و وضع بازار خرابه و …
فرض کنیم که از شرایط فعلی ناراضی باشه؛ یعنی واقعاً بگه الان هیچی نمیمونه برام؛ هرچی به دست میارم، خرج میشه و الی آخر. اما باز هم شروع نمی کنه. دلایلی که میتونه داشته باشه، اینا هستند:
یکی اینکه حالشو ندارم! مثلاً بارها شده ما جلوی تلویزیون خوابیدیم و تلویزیون رو فقط به خاطر این که وقتمون پر شه داریم نگاه می کنیم، یهو یه سیب از دستمون میفته پایین، حالشو نداریم بریم برداریم. خب این بخشی از ذات انسانه که یه موقع هایی حال انجام کاری رو نداره.
مورد دوم وقتشو ندارم. مثلاً شغل اولش همون تدریس، وقتشو کاملاً پر کرده و برای انجام کار دوم واقعاً وقت نداره.
مورد سوم وقتشو داره، حالشو داره اما پولشو نداره. مثلاً میخواد یه کسب و کار شروع کنه یا همین یه کانال توی تلگرام راه بندازه، میگه برای این باید برم فیلم برداری کنم، برای این که فیلم برداری کنم، باید یه دوربین خوب یا یه گوشی خوب داشته باشم و پول ندارم گوشی خوب بخرم، پس شروع نمیکنم.
مورد چهارم این که عرضه شو ندارم. کانال ساختن تو تلگرام، باید وقت بذاری، محتوا از اینترنت به دست بیاری، تولید کنی، با اطرافیان مصاحبه کنی، بری فیلمبرداری کنی یا این که صدا ضبط کنی و ارسال کنی. من توانایی این کارها رو ندارم.
مورد پنجم که از همه مهم تره، ارزششو نداره! من این همه کار کنم که چی بشه؟ برم وقت بذارم مصاحبه کنم، تو تلگرام کانال بزنم، اینترنت بگیرم که بتونم فیلم ها رو دانلود کنم که ویرایش کنم و ارسال کنم که چی آخرش؟ یعنی ایمان نداره وقتی این همه کار داره انجام میده، میتونه به یه کسب درآمد خوب یا حتی یه حس خوب ختم بشه.
امیدوارم مفید بوده باشه و این جمع بندی که کردم، کابردی بوده باشه.
ممنونم.
محسوس نبودن نتیجه
سلام.
به نظر من آدما بیشتر روی چیزایی وقت و انرژی میذارن که نتایجش خیلی محسوس باشه و همون موقع دست یافتنی. مثلاً اگر به جای این چیزی که براش تعریف کردی، بهش می گفتی که من یک روز در هفته احتیاج دارم که تو بیای کلاس بذارم برات و دریافتی ات حتی به مراتب کمتر از این پلنی باشه که براش چیدی، ولی همونموقع پرداخت میشه، اون آدم قطعاً هر روز اونجا حضور پیدا می کرد.
منظورم اینه که آدما نتایج محسوس و قابل مشاهده و چیزای زودبازده رو ناخودآگاه به خاطر اون انرسی درونی که توشون وجود داره، به خصوص آدمایی ازین جنس که ریسک پذیری کمی دارند، که خودت گفتی خسیسه، آدمی که خسیسه یعنی حاضر نیست که یه مقدار ریسک رو یا بهایی رو برای به دست آوردن یه چیزی پرداخت کنه، برای این آدما این قضیه فکر می کنم اهمیت دارد.
شاید بحث تنبلی بره توی لول بعدی. که اگه اولویت بندی برای اون آدم مطرح باشه، یعنی چیزی براش در اولویت قرار داشته باشه، قطعاً تنبلی دیگه نمی تونه مفهوم پیدا کنه این وسط.
اما در مورد راهکار، دو حالت داره:
یا این که شما فقط در جایگاه مشاور این آدم قرار دارید، که خب به عنوان مشاور تموم اون چیزی که باید بهشون بگید رو گفتید و نقشه راه رو براشون ترسیم کردید، حالا با خودشونه که بخوان این کار را انجام بدن یا ندن.
اما اگر جایگاه شما به عنوان ذی نفع این پروژه مطرح هست، میشه در واقع به این شکل به قضیه نگاه کرد که اون آدم میگه خیلی خب من میام، این داستان برای من تعریف شده، خود اون آدمی که قراره ذی نفع باشه، آورده اش قراره چی باشه؟ و آیا انتظاری که شما از اون آدم دارید، مبنی بر این که اگه اون فرد بخواد ریالی هزینه کنه، در مورد خود شما هم این قضیه مطرحه؟!
چون آدمها وقتی قضیه های اینجوری مطرح میشه، بحث شراکت با هر درصد مشخصی، انتظار دارند که آورده هاشون نسبت به اون درصد، با همدیگه تقریباً برابری بکنه. و شاید اگر بحث مشارکتی این بین مطرح باشه، شاید قدم های اول رو برای این که این آدم از اون غار خودش بیاد بیرون و نتیجه رو ببینه که بله، حالا ببین این کار انجام شدنی هست به خاطر این که من دارم انجام میدم و نتیجه ش تا اینجا برامون به دست آمده. در اینجا اون حرکت و قدم اولیه باید از طرف خود شما باشه.
در نهایت برای کسب و کار و زندگی تون، دریا دریا رونق و برکت و نور و نور و نور آرزو میکنم.
هفته تون بخیر و سلامت.
آماده نبودن حداقل ها
سلام.
فایل صوتی خیلی خیلی قشنگی رو فرستاده بودید. به اعتقاد من مشکل رو واقعاً مطرح کردید. حالا من واقعاً اکسپرت نیستم توی این قضیه که بخوام نظر در واقع متخصصانه ای بدم ولی احساس میکنم عدم شروع یک کار، یه جورایی تابع این نقطه نظره که افراد فکر می کنند از صفر تا صد یک کار رو باید در همون بدو شروعش مهیا کرده باشند.
دیدید طرف مثلاً میخواد کانال بزنه آموزش زبان بده، دیگه به این قضیه ی تکامل تدریجی آن فکر نمیکنه.
من احساس می کنم که همون داستان رزولوشن و رزولوشنه که یه کمی بنا بر اون تفکر کلانی که توی جامعه مون وجود داره، حالا یه عده اسمش رو میذارن شعور، یه عده اسمش رو میذارن تفکر انقلابی، که می بینیم الان هم مدیریت جهادی و مسائل دیگه، فکر می کنیم که هر چیزی باید به سرعت انجام بشه و خیلی سریع همه چیز مهیا بشه در صورتی که من فکر می کنم شاید مثلاً اگر یه نفر که داره یه فست فود می زنه، خوب در ابتدا یه سری نُرم و استاندارد رو رعایت کنه ولی مردم کمالش رو بیشتر می پسندند تا این که روز اول یه چیز کامل بیاد و بعد توی یک شرایط کاملاً استگمنت قرار بگیره. احساس من اینه.
من خودم فکر می کنم که هر موقع کاری رو باید شروع کنم، اگر حداقلی های اون کار مهیاس، شروع کنم. بعداً بشینم یه مقداری روی این آیتم کار کنم که کمال رو درش ایجاد کنم ولی به تدریج.
از نظر من این نکته است. بازم از بابت فایل صوتیت ممنونم.
سخت بودن برداشتن قدم اول
همیشه قدم اول سخت ترین قدمه!
وارد شدن به حوزه ای که چیزی ازش نمیدونی و برات ناشناخته ست، درست مثل ورود به یه جنگل تاریک، اون هم به تنهاییه!
شاید داشتن اطلاعات کافی و زیاد در حوزه آنلاین باعث بشه این آدم راحت تر واردش بشه.
و یا حتی داشتن یه همراه یا شریک!
-: من وقتشو ندارم – همه چیزم بهش گفتم.
-: باز هم براشون گنگه! همین باعث میشه جرأت شروع رو نداشته باشن. عین همین کیس رو من خودم دوروبرم دارم.
-: من باید چه کار کنم؟
-: خیلی برای بقیه حرص و جوش نزنید!
-: آخه گیر داده میگه تو هم باید باشی!
-: دیدید درست گفتم که مشکلش چیه! بهش بگید خودش یکی دو مرحله رو ببره جلو! بعدش شما هم بهش مشورت میدید. بعید میدونم اینکارو بکنه!
تصویر ذهنی از خود
سلام
من خیلی سریع دوتا مورد رو میگم پیرو صحبت شما.
مورد اول اینه که شاید تو فکر می کنی که اون این راه حل به نظرش منطقی اومده ولی واقعاً از درون اون راه حلی که شما بهش رسیدین رو نپذیرفته و احتمالاً به نظر میرسه اون راه حل بیشتر ایده ی تو بوده تا ایده ی خودش.
و وقتی آدمها یه نسخه ای براشون پیچیده میشه، سخت قبول می کنند و سخت بهش پایبند می مونند.
اولین چیزی که به نظر من میرسه اینه که هنوز با دل و جونش اون روش رو نپذیرفته و مطمئن نیست که اون روش میتونه بش کمک کنه.
مورد دومی که به ذهنم میرسه، تصویر ذهنی ایه که اون آدم از خودش داره. این که از بچگی چه جوری فکر میکرده؟ خودشو دیده که داره درس میده و کار می کنه و پول درمیاره؟ یا خودش رو دیده که یه درآمدی داره که براش میادو یه چیزی ساخته که براش داره درآمد ایجاد می کنه.
این تصویر ذهنی که آدمها ناخودآگاه از خودشون دارند، خیلی تعیین کننده است برای مسیر زندگی. و واقعیتش اینه که عوض کردنش هم سخته. تلاش میخواد، خیلی خودآگاهی میخواد، روانکاوی میخواد که آدم بفهمه که به چی فکر می کنه و چی میخواد از زندگی؟ واقعاً کار سختیه.
برای مورد اول هم به نظرم راه حل اینه که خودش به اون نتیجه برسه تو کوچش coach کنی. بش مشاوره ندی. تو سؤال مطرح کنی، جوابا رو اون بده.
برای دومی هم گفتم یه خرده تکنیک های خودآگاهی می خواد و تلاش کردن و تصویر ذهنی خودش رو دیدن و حتی شاید کمک یک روانکاو و مشاور.
مخلصیم. خدانگهدار. روز خوبی داشته باشی.
