به ساعتم نگاه می اندازم و می بینم چهار است. از آن جا که تقریباً پنج ساعت است چیزی نخورده ام به خود می گویم که باید گرسنه باشم. اگرچه گرسنه نیستم، غذا می خورم چون باید این کار را انجام دهم.
صبح زود کاملاً شاداب و سرحال از خواب بیدار می شوم، به ساعت نگاه می اندازم و می بینم که تا رفتن به سر کار هنوز دو ساعت وقت دارم، ناگهان احساس خستگی کرده و دوباره به رختخواب می روم.
تحلیل
شما به دنبال تأیید و تصدیق خارجی احساساتتان هستید زیرا به خود هیچ اعتمادی ندارید. از خود نامطمئنید و ایمانی به غرایز و افکار و احساساتتان ندارید. دیگر نمی توانید به قضاوت هایتان اعتماد کنید و وقتی نسبت به عملی نامطمئن هستید، قبل از این که هر تصمیمی بگیرید، به دنبال ادله ای عینی می گردید تا بگوید باید چه بکنید. تمایلات خود را به حساب نمی آورید، چون می خواهید اگر تصمیم تان غلط از آب درآمد برای توجیه رفتارتان، اشتباه را به گردن ادله ای بیندازید که شما را تأیید کرده است. شما نیاز دارید بتوانید اعمالتان را بر اساس شواهد خارجی توجیه کنید نه بر اساس احساسات درونی.
از اشتباه کردن و این احساس که نمی توانید بر اساس قضاوت های خود تصمیم های درست بگیرید، خسته اید. شما به استانداردهای زندگی توجه می کنید و «سلیقه ی شخصی» برایتان معنا ندارد. به همین دلیل ترجیح می دهید دیگران برایتان خوب و بد را تعیین کنند.
راهکار
.:۱:. تعطیلات آخر هفته یا به مدت یک هفته را بدون ساعت زندگی کنید.
در دنیای پرشتاب امروز، این موضوع از آن چه فکر می کنید گسترده تر است. تقریباً در هر جا با مسأله ی زمان مواجهیم: ساعت های مچی، تلفن های همراه، ساعت های دیواری، مایکروفر، کامپیوتر و … .
در تعطیلات آخر هفته، ساعت مچی تان را درون کشوی میزتان بگذارید. تمامی ساعت های منزل را از کار بیندازید یا آن ها را به طرف دیوار برگردانید. از این که می بینید تا چه حد به زمان وابسته بوده اید که به شما بگوید چه باید بکنید و یا چه وقت کاری را انجام دهید متعجب خواهید شد!
چند روز بدون ساعت زندگی کردن، باعث می شود بیاموزید که بیشتر از زمان به احساسات خود مثل گرسنگی، خواب و غیره تکیه کنید. اگر یک هفته برای این کار کافی نبود، مدت انجام این تمرین را بیشتر کنید. بالاخره به نتیجه خواهید رسید.
.:۲:. فعالیت هایی انجام دهید که دارای انتخاب های «درست» و «غلط» نباشد.
اگر تصمیم گرفتن برایتان دشوار است، باید بیاموزید که چقدر اعتماد کردن به قضاوت های خود و تمایلات درونی می تواند خوشایند باشد. کارهای خلاقانه یکی از بهترین راه های دستیابی به این هدف است.
کاری را انجام دهید که از انجام دادنش لذت می برید مثل سفالگری، نقاشی، نوشتن یک قطعه ی ادبی و یا ساختن یک قطعه ی موسیقی با پیانو. این کار را آن قدر انجام دهید تا از نتیجه ی به دست آمده راضی شوید. مجبور نیستید بر اساس انتظارات دیگران زندگی کنید. این خلاقیت فقط منحصر به شماست و نه هیچ کس دیگر. حال اگر تصویرگری شما فاقد تکنیک های نقاشی باشد، چه اهمیتی دارد؟ اگر مجسمه ای که ساخته اید در هر دست دو شست دارد چه کسی اهمیت می دهد؟ کاری را که دوست دارید، به میل و اراده ی خود انجام دهید و بگذارید خلاقیت و تصوراتتان اوج بگیرند.
برگرفته از:
لیبرمن، دیوید جی (۱۳۹۴)، کلنجارهای ذهنی: یکصد چرای رایج آزاردهنده و مخرب، مترجمان امیرحسن مکی و هانیه حق نبی مطلق، تهران: آریاگهر – افق دور. صص ۲۰۳-۲۰۵.