نویسنده به سهم خود در شکل گیری وضع موجود سهیم بوده و قصد توهین به فردی را ندارد و مقاله فوق را تنها در راستای بهبود وضع موجود نگاشته است.
تو کتابخونه طبقه دوم با بچه ها داشتیم رو یکی از ارائه ها مون کار می کردیم که مریم یهو اومد داخلو گفت:”سر کلاس نمیاین ؟” من گفتم:” ساعت شش و ربه ! – کلاس ساعت ۳۰/۶ مگه شروع نمیشه ؟” گفت :” استاد الان سر کلاسه ” بند و بساط و جمع کردیم رفته دیدیم بله – استاد مثل همیشه روصندلیش لم داده دستاشو گذوشته زیر شونش، داره از دانشجویای دکتراش میگه ! بعد از اینکه بچه ها تحقیقاشونو – که بعضی آ فقط دکمه ی Print زدند و یه بارم نگاش نکردند – به استاد نشون دادن و استادم بعد از نگاه کردن تیترای اونا به به و چه چش هوا رفت، درس شروع شد. استاد وسط مثلاً درس دادن یا بهتر بگیم از کتاب روی تخته کپی کردن بود! که یهو خندید و گفت : ” … شکلات اینقدی (شرمنده اینجا نمیتونم نشون بدم!) کرده تو دهنش از دوتا لپاش زده بیرون !! ” و سوژه امروز دکتر اومد دستش – اون روز به جای اینکه تاریخچه DEA رو یاد بگیریم یاد گرفتیم اگه دلمون شکلات خواست از کی بگیریم ! و حواسمون باشه اندازه دهنمون شکلاتمونو انتخاب کنیم !!
یک هفته گذشت …
کلاس جنگ جهانی دوم آغاز شد ! بچه هایی که به اصرار، هفته های پیش خواستار امتحان میان ترم بودند و هیج جوره عقب نشینی نمی کردند، امروز بد جوری جبهشونو تغییر دادند و خواستار به عقب انداختن امتحان و یا حتی حذف آن شدند!! امروز بود که معنی برنامه ریزی کوتاه مدتو از مدیران IT آینده این مملکت یاد گرفتیم !! همونایی که تمامی روش ها و تئوری ها را باطل و قدیمی دانسته و انگشت انتقاد تند و تیز خود را روی آینده خود گرفته اند! همونایی که وقتی باهاشون حرف میزنی و درباره ی درس خوندنشون میپرسی با اینکه شغل ندارند با تاسف میگن:” میدونی اگه آدم کار روتین نداشته باشه وقتش به بطالت میگذرونه ” همونایی که می دونند کار درست چیه ولی وقتی پای عمل میرسه بدتربن گزینه رو انتخاب میکنند! همونایی که از عدم گسترش دانش در جامعه شاکی هستند ولی وقتی دست خودشون میاد انحصار طلبی پیشه می کنند! و همونایی که ارائه ی استادو دلقک بازی میدوند ولی خودشون موقع ارائه کلاسایی که رفتنو به نمایش می گذارند!!
مشتاقانه سرکلاس درس (من از درس عذرخواهی میکنم!) دکتر ا. نشسته بودیم . خیلیا درصدد دو در کردن بودند ولی وقتی فهمیدند دفتر و دستک استاد رو میزه بی خیال پیچوندن شدند. استاد ساعت ۷ تشریف اورد … استاد از جلسه قبل فقط یه چیز یادش مونده بود : “شکلات!” بعد از اینکه درسو به گفته ی خودش “ماسمالی” کرد یه حالی به بچه داد ! وقتی سیاوش از استاد درخواست توضیح بیشتر کرد استاد از کلک معروف ” شما دانشجوی فوق هستین!” استفاده کرده و حریفو سرجاش نشوند!
فردای آن روز با فوق دکترای برنامه ریزی و ادعا و دیپلم اجرا و عمل، کلاس داشتیم ! ان قدر بچه ها جیم شده بودند که مشکوک شد. کلی جُک و انتقاد از اینو اون و یه ارائه نصفه دستاورد جلسه ی اون روز بود! نکته ی جالب اون روز عدم کاربرد واژه “پرتال” توسط استاد بود که در نوع خودش بی نظیر به شمار می رفت ! جدیدترین خبرها حاکی از این بود که استاد ۳۳ تا Missed داشته و ایمیل یکی از بچه ها رو که پروژش لنگ مونده بعد از ۳ هفته جواب نداده در حالیکه به گفته ی خودش دیشبو پای تلویزیون سپری کرده !!
آنتونی رابینز اهداف انسان را به ۴ دسته مالی، شغلی، عاطفی و خانوادگی تقسیم می کند . به راستی شکلات، مادر عروس، ضعیفه، حوصلم سر رفت، ساکت شو، حسش نیست، تمسخر، دودره بازی و … در راستای کدام هدف ماست و اگر هم هست فکر می کنید رسیدن به آن اهداف با این وسایل توجیه پذیر است؟!
علی ملاباقر
زمستان ۱۳۸۷