نام درس: مسئله یابی و حل مسئله
شماره جلسه: ۳
تاریخ جلسه: ۹۷/۱۲/۱۴
درجه کیفی:
تهیه کننده: فاطمه رضایی
قبل از مطالعه گزارش
- این گزارش صرفاً خلاصهای است از آنچه که در کلاس اتفاق افتاده است و برای دانشجویانی آماده گردیده که به هر دلیل نتوانستهاند در این جلسه حضور به عمل رسانند. لذا به هیچ عنوان نباید به عنوان جزوهی این جلسه تلقی گردد.
- این گزارش با توجه به ادراک دانشجو از مباحث مطرح شده تهیه شده، لذا ممکن است ایراداتی در آن نیز یافت شود، حال چه از طرف دانشجو و چه از طرف مدرس. بنابراین پیشنهاد میشود با رویکرد انتقادی به آن نگریسته شود.
- مطالبی که استاد ارائه کرده با توجه به نظر وی، علم او و تجربهاش (و احیاناً شهودش) در آن زمان مشخص بوده است و لزوماً برای آینده صدق نمیکند.
روال کلی کلاس
- حضور و غیاب راس ساعت ۱۳:۳۰
- پرسیدن سوالات از استاد به مدت ۱۵ دقیقه
- و بعد از سوال پرسیدن دانشجو، استاد از ما سوال میپرسد؛ از موضوعات کلیهی جلسات قبل
بخش سوالات دانشجویان از استاد
یکی از بچهها پرسید صورت بندی مسأله که جزو تکالیف است یعنی چه؟
همون داستان اصلی که در مسأله وجود دارد یعنی اتفاقاتی که افتاده بدون بیان آن. بعد استاد گزارش جلسه قبل را آورد که در آن میخواست بیان مسأله را نشان دهد: روز ۲۸اسفند ماه یعنی دو روز مانده به عید نوروز دقیقا روز سه شنبه است که اگر آموزش بگوید کلاس ها دایر است، کلاس استاد ملاباقر تشکیل میشود.
این یک بیان مسأله است نه صورت مسأله و خود مسأله. حالا مسأله این است که آیا من این کلاس را بیایم یا نه، پس یک بیان مسأله داریم یک صورت مسأله.
یکی پرسید: وضع موجود و مطلوبش چه است؟
استاد: وضع موجودش این است که الآن من چه شرایطی دارم. وضع مطلوب، مطلوبیت اون لحظه است یعنی بالاخره من در آن کلاس شرکت کنم یا نه ولی چگونگی این فرآیند میشود مسأله.
سپس استاد مسأله ای که یکی از بچها در رکیتا نوشته بود را خواندند:
در حال حاضر مسأله قابل تأمل برای من چگونگی یافتن شغل متناسب با رشته ام است.
این میشود مسأله، وضع موجود: در حال جستجو. وضع مطلوب: پیدا کردن.
استاد گفتند خیلی جالب بود که در آن تکلیف دو نفر بودند مثل هم نوشته بودند فقط اسم دانشگاه را عوض کردند( استاد حواسشون یه همه چیز هست)
استاد گفتند چه تعریفی برایش نوشتید که من جواب دادم: در پیشرفته به کسانی که مشکل دارند کمک کنیم که مشکلشان را حل کنند ولی در خبره به دیگران یاد دهیم مشکلشان را خودشان حل کنند.
استاد گفتند بله درسته، در خبره من باید مهارتم در این سطح باشد که به شما ماهی ندهم بلکه ماهی گیری یاد دهم ولی یک پله پایین تر این است که شما مشکلی پیدا کردید من مشکلتان را حل کنم.
ولی چون همیشه یک مشاور همراه شما نیست و کلی مسأله در زندگی وجود دارد بنابراین خودتان باید این ابزارها را داشته باشید که مسائل را حل کنید.
یکی دیگر از بچها در رابطه با تعارض شناختی سؤال کرد
استاد گفتند تعارض شناختی یعنی ذهن شما، شما را گول میزند و این جلسه یک کتاب در رابطه با همین موضوع معرفی میکنم.
بخش سوالات استاد از دانشجویان
استاد از ما خواستند خوب گوش بدهیم که اگر یک نفر نتوانست جواب دهد از نفرات بعدی بپرسند( معمولا استاد یک سؤالی میپرسند که همه را دِرو میکنند😊).
سؤال اول: فرق بین trouble و problem چیست؟(جزوه ها را میتوانستیم ببینیم).
استاد پنج نفر را صدا زدند که هیچ کدام نتوانستند جواب درستی بدهند و سرانجام یک نفر گفت: problem میشود مسأله یعنی میتوانیم یک راه حلی برایش پیدا کنیم ولی trouble یعنی مشکل که به نظر ما قابل حل نیست.
رابطه بین decision making و problem solving چیست؟
دونفر اول جواب ندادند نفر سوم گفت: problem solving میشود حل مسأله ولی آن یکی یعنی تصمیمی که ما میگیریم تا آن مسأله را حل کنیم.
استاد گفتند آفرین، سؤالات سخت نیست فقط باید دقت کنید (#دقت).
یکی از مشکلاتی که ما در مسأله به آن برمیخوریم و باعث میشود نتوانیم آن را حل کنیم چیست؟
آن فرد نتوانست جواب دهد و استاد سؤال را جور دیگری پرسید: مهم ترین قضیه در بحث مسأله یابی، حل مسأله و تصمیم گیری چیست؟
جواب دانشجو: شناسایی مسأله.
شروع درس
استاد از بچهها خواستند کتابمان را در بیاوریم و بحث سیستمها را باز کنیم.
استاد پرسیدند: کسی میتواند سیستم را تعریف کند؟
یک نفر گفت سیستم مجموعهای از اجزای بهم وابسته است که برای هدف خاصی با هم کار میکنند.
استاد گفتند شکل آن چجور است؟
یکی دیگر گفت یک ورودی دارد، یک فرآیند و یک خروجی و شکل آن را نیز روی تخته کشیدند.
مهمترین بخش آن هم محیط است.
سپس استاد ادامه دادند:
خب محیط واحد خواهران این دانشگاه چیست؟
هرکس یک چیزی میگفت؛ ساختمان دانشگاه- شهر قم- اعضا- آموزش- دانشکده- جامعه- دانشگاههای دیگر- کلاس.
استاد همه جوابها را روی تخته نوشتند و گفتند هرکس دوست دارد یک مورد را انتخاب کند اگر درست گفت یک نمره میدهم اگر نه یک نمره کم میکنم.
کسی جرأت نکرد انتخاب کند سپس استاد فرصت آخر را دادند: جواب درست ۲ نمره اشتباه -۲۵
بعضی ریسک کردند و انتخاب کردند و بعضی دیگر هیچ انتخابی نکردند.
سپس استاد از تخته عکس گرفتند و گفتند همش غلطه بجز تقریبا یکی از آنها. همه با هیجان منتظر جواب بودند.
استاد: شما هنوز مفهوم محیط در سیستم را درک نکردید. محیط یعنی آنچه بر روی سیستم بسیار اثر میگذارد اما سیستم توانایی اثر گذاری شدید بر روی آن را ندارد و محیط این دانشگاه جو مدرک گرایی کشور است. محیطها یا فرهنگیاند یا اجتماعی و یا سیاسی؛ وضع اقتصادی مردم، نگرش مردم به مطالعه، نگرش مردم به نمره، محیطهای دیگر دانشگاه هستند.
یکی پرسید قوانین سازمان سنجش جزو محیط دانشگاه میشود یا نه؟
استاد: این یک مقدار پیچیده است، یک وقتی در سازمان یک سری آییننامه است که مخصوص خودتان است (خودتان اجرا میکنید) اطلاعات ابزار (process) است ولی یک وقتی از بالا دستور میدهند و دست شما نیست این میشود محیط.
حالا ورودی این درس ما چیه؟ یکی گفت مسأله.
چیزی که مهمه شناسایی و تعریف مسأله هست.
*یک اصطلاحی در مدیریت است«gigo»
مثال: فرض کنید به شرکتی که تجهیزات خوبی دارد جنس آشغال بدهند، آن شرکت هرچقدر هم تلاش بکند خروجی آن آشغال میشود بنابراین مهمترین چیز تعریف درست مسأله است.
مرحله بعد در سیستم مسألهیابی پردازش (گزینهها و تصمیمگیری) و خروجی آن هم مسأله حل شده است.
حالا عواملی که بر تصمیم ما اثر میگذارد ۴ دسته هستند. (صفحه۲۷ کتاب)
عوامل عقلایی و روان شناختی که از جنس درون سیستمی هستند.
عوامل اجتماعی و فرهنگی که از جنس محیطی اند.
استاد یک مسأله گفتند که طبق آن این عوامل را بررسی کردیم.
بیان مسأله: در ۲۸ اسفند کلاس برگزار میشود.
صورت مسأله: آیا من در این کلاس شرکت کنم یا نه.
در اینجا ما تصمیم خوب یا بد نداریم، تصمیم افراد با توجه به شرایط آنها است (شرایط هر فرد متفاوت است).
.:.عامل اول عقلایی است که به ۳ عامل تقسیم میشود.:.
- هزینه: همه ما آدم ها هر حرکتی در زندگی میکنیم میبینیم این کار برای ما میصرفد یا خیر (cost_benefit ) ولی چرا گاهی اوقات از کارهای گذشته مان پشیمان میشویم؟ چون اولا عقل ما عقل ابزاری ست ( نه عقلی که در قرآن گفته) و پر از اشتباه است، دوما اطلاعات ما تغییر میکند.
سختی کار اینجاست که اینها از جنس پول نیستند. برای مثال اگر کلاس را بیایم مسافرت را از دست میدهم اگر نیایم از درس عقب میافتم.
- زمان: چقدر زمان داریم تصمیم بگیریم مثلا در مترو یک دستفروش به ما میگوید من میخواهم پیاده شوم سریع تصمیم بگیر جنس را میخواهی یا نه. در اینصورت تصمیمگیری ما دچار مشکل میشود، تکنیک این کار اینست که از آن فرد زمان بخریم.
نکته دیگر: چقدر این پدیده از نظر زمانی خروجیاش در زندگی ما تأثیر میگذارد، شما یک وقتی یک قرصی را نمیخوری فوقش دو روز بیشتر مریضی ولی یک وقتی یک جلسهای را نمیروی و تا آخر عمر روی شما تأثیر میگذارد.
- پیش بینی: چقدر میتوانید عواقب و پیامدهای یک تصمیم را پیشبینی کنید.
.:.عوامل روان شناختی که خیلی مهماند.:.
- شخصیت تصمیم گیر: اگر یک نفر شخصیتش بادی به هر جهت باشد میگوید حالا هفته آخر را نمیروم ببینم چه میشود ولی اگر شخصیت جدی و منظمی داشته باشد بررسی و فکر میکند بعد تصمیم میگیرد.
- تواناییها: یا جسمی است یا ذهنی. مثلا بدنمان ضعیف است و رفتوآمد برایمان سخت است.
- تجربیات: استاد پرسیدند به نظر شما تجربه خوب است یا بد؟
نظرات متفاوت بود. استاد توضیح دادند که تجربه چقدر میتونه مفید باشه چقدر مضر.
نکته: تجربه تا زمانی خوب است که باز هم نسبت به تجارب جدید ذهن انسان باز باشد.
مثلا به یک فرد ایده خوبی میدهیم او میگوید نه من ۲۰سال است که همین روش را انجام میدهم.
از طرفی حضرت علی(ع) میفرمایند: آنچه با علم بدست نمی آید تجربه است.
تجربه خوب است چون با قلب آن را حس میکنیم ولی به شرط اینکه باعث باد شدنمان نشود.
نکته دیگر: هر تجربه ای در هر context صادق نیست. اولا تجربه شما ارزشمند است ولی مال خودتان است (نمیتوانیم تجربه را تعمیم دهیم). دوما تجربه خودتان هم در زمان های مختلف زندگی تان تعمیم پذیر نیست.
از طرفی دیگر بی تجربگی هم خوب نیست.
متأسفانه در جامعه ما از کودکی پدیده ها را بصورت طیف نگاه نمیکنیم بصورت مثبت و منفی نگاه میکنیم بنابراین شما تصمیم هیچ فردی رو تحت هیچ شرایطی نمیتوانید قضاوت کنید.
نکته بعد اینکه دو سال دیگر هم تصمیم الآنتان را نمیتوانید قضاوت کنید و غصه بخورید که چرا آن تصمیم را گرفتم بنابراین ما در اسلام چیزی تحت عنوان بازگشت بازگشت به گذشته نداریم.(هرچه هر وقت پیش آمده درست بوده)در حال حاضر باید سعی کنیم بهترین تصمیم را بگیریم.
- ادراک: (مهم ترین و کلیدی ترین شاخص) همین الآن از صحبت هایی که من میکنم هرکس یک درکی دارد.
- ارزش: اگر ارزشها (خط قرمز های زندگیتون) مشخص باشد سریع تصمیم میگیرید، خیلی از مشکلات ما در تصمیمگیری این است که الویت بندی ارزشهایمان مشخص نیست. اگر ارزش شما صرفا نمره باشد یک تصمیمی میگیرید ولی اگر ارزش شما یادگیری باشد تصمیمگیری متفاوت میشود.
یکی از بچهها گفت استاد شما نمره محور هستید و این به ما هم سرایت میکند، استاد گفتند من نمره را برای نیروی محرکه و انگیزشی گذاشتم.
امام علی(ع) میفرمایند: نبین چه کسی چه چیزی میگوید ببین چه چیزی میگوید. (این یک مرحله است)
یک جمله ای میگویم همیشه یادتان باشد «نبین کی چی میگه، نبین چی میگه، ببین چرا میگه» این یک مرحله بالاتر است.
- آمال: آرزوهایی که در تصمیم گیری ما تأثیر میگذارد.
عوامل اجتماعی و فرهنگی هر دو تقریبا یکی است مثلا اگر من ۲۸ام را بیایم بچهها چه فکری راجع به من میکنند.
ضرب المثل مبتذل: در دروازه را میشود بست ولی در دهان مردم را نه.
مثلا به فرد میگوییم چرا چراغ قرمز را رد کردی میگوید همه رد میشوند.
این به معنای مشورت نکردن نیست انسان باید با آدمهای خبره مشورت کند ولی تصمیم نهایی را خودمان میگیریم.
مثلا میگوید اگر لحظه تحویل سال را بخوابیم کل سال را خوابیم (همه خندیدند).ظ
مشکل جامعه ما حرکت بر اساس احساس است نه بر اساس تعقل. ما باید مواظب باشیم این عوامل تاثیر ناخودآگاه بر ما نگذارد (دانسته باشد)
طبق برنامه ای که امروز داشتیم سراغ صوت یادگیری رفتیم به این صورت که اول یک نکته را میگفتیم بعد راجع به خودمان حرف میزدیم که این قضیه یادگیری را چجور میخواهیم در زندگی بکار ببریم.
یکی گفت اگر مثال از گذشته بزنیم چه؟ استاد: این کلاس باید تغییر در رفتار شما ایجاد کند مثال از آینده باشد.
همه با کلی هیجان مشغول جمع بندی شدند.
_ نکته اول: یادگیری قطعه قطعه مثل پازل است که وقتی از هم جدا باشند فایده ای ندارند وقتی ارزش پیدا میکنند که باهم باشند. در یادگیری هم اطلاعات نباید از هم جدا باشند. مثال : من در حوزه بازاریابی علاقه دارم و سعی میکنم بصورت کریستالی یاد بگیرم.
_ سعی کنیم چیزی یاد بگیریم که در آینده نزدیک از آن استفاده کنیم ولی مثال نتوانست بزند.
_ شرطیسازی: مثلا موقع خواب موبایل دستمان نگیریم که ذهنمان به این چیز شرطی نشود او هم نتوانست مثال از خودش بزند.
_ حداقل و حداکثر کردن زمان یادگیری که یک زمانی را برای خودمان تعیین کنیم این زمان کمتر از ۵ دقیقه و بیشتر از ۴۵ دقیقه نباشد. مثلا من چون درسهایم را شب امتحان میخواندم و بازدهی کمی داشت تصمیم گرفتم در طول ترم بخوانم.
خیلی جالب بود که همه با هم یک نفس راحت کشیدیم چون سؤال های استاد تمام شدند.
استاد گفتند این تکلیفی که در رکیتا گذاشتم (تفکر نقادانه) بسیار مهم است چون اگر دانشجو تفکر نقادانه داشته باشد هر حرفی که شنید باور نمیکند.
سپس حدیثی از امام علی(ع) گفتند: برای دروغ گو بودن فرد همینقدر بس که هرچه میشنود باور میکند.
استاد کتاب هایی در حوزه تصمیمگیری آورده بودند که نشان ما دادند یکی از آنها کتاب ذهن زیبا بود که تکلیف عید نوروزیمان است (پیک نوروزی😀).
در آخر استاد خواستند که به گروه های سه نفره تقسیم شویم و یک مسأله را تعریف کنیم اگر استاد تأیید کردند عوامل موثر بر آن را در رکیتا بفرستیم.