بسم الله الرحمن الرحیم
از جلسه دوازدهم (شنبه ۹۶/۰۸/۰۶) تا جلسه شانزدهم (چهارشنبه ۹۶/۰۸/۱۰):
… روز یکشنبه که معلم محترم، بنده را به عنوان معلم به دانش آموزان معرفی کردند، بسیار در رفتار آن ها نسبت به من تأثیر مثبت داشت و خودم هم بعد از این معرفی، بیشتر سعی کردم با دانش آموزان ارتباط بهتری برقرار کنم و از آن ها خواستم که اسامی خود را در دفترم یادداشت کنند.
روز یکشنبه کلاس مطالعات اجتماعی و هدیه ها به تنهایی به اینجانب سپرده شد و تجربه کردم که وقتی کلاس به تنهایی دست یک معلم باشد، چقدر بیشتر در کنترل اوست. اگر شده تعداد دانش آموزان کمتر باشد ولی کلاس دست یک معلم باشد، به نظر من مدیریت بهتری روی مسائل آن ها صورت می گیرد؛ از باب ضرب المثل معروف: آشپز که دو تا شد، آش یا شور می شود یا بی نمک! اگرچه هر دو آشپز کارشان خوب باشد ولی بالطبع اگر هر غذایی به یک آشپز سپرده شود، خیلی بهتر از آب در می آید تا این که یک غذا را به دو آشپز بسپریم. این تنهایی تدریس کردن در کلاس، خیلی تجربه ی خوبی بود.
در درس مطالعات، از دانش آموزان خواستم که به حل کاربرگ های خود بپردازند و پس از تمام شدن کار خود، آن ها را به من نشان دهند. در درس هدیه ها، درس جدید را با روش بارش مغزی و سپس روخوانی از روی متن کتاب تدریس نمودم. (این که در درس مطالعات چه کاری انجام دهم، با راهنمایی معلم محترم این کلاس و در درس هدیه ها با راهنمایی معلم محترم کلاس دیگر بود).
در این هفته سه جلسه، گوش دادن به روخوانی قرآن دانش آموزان به بنده سپرده شد. با توجه به این که آیات کتاب درسی قرآن دانش آموزان از طرف کمیته ی آموزشی تدوین کتب درسی، با توجه و تأمل خاصی برای این گروه سنی انتخاب شده است، لذا پیشنهاد می شود علاوه بر روخوانی آیات، دانش آموزان ترجمه ی هر درس را از روی قرآن پیدا کرده و روی کاغذ بنویسند و در کتاب خود بچسبانند تا علاوه بر بهره مندی از ظاهر قرآن، از باطن آن نیز بهره ی خود را تا حدی ببرند.
با توجه به این که بعضاً قرآن در ساعت آخر قرار داده می شود، دانش آموزان به علت خستگی، آن را انتخاب نمی کنند. بهتر است ساعت قرآن، در ساعتی باشد که دانش آموزان خسته نباشند و با اشتیاق بیشتری بتوانند آن را انتخاب کنند. چون من شاهد بودم در زنگ آخر هر چه معلم محترم، آن ها را تشویق به خواندن قرآن می کردند، آن ها خستگی و حال نداشتن را علت قرآن نخواندن خود بیان می کردند.
یکی از دانش آموزان که روز یکشنبه غایب بود و روز دوشنبه امتحان ریاضی داشتیم، وقتی ابراز نگرانی از امتحان دادن کرد، معلم محترم به او آرامش دادند و به او گفتند که اصلاً نگران امتحان نباشد. (آرامش دادن به دانش آموزان را یاد گرفتم).
یکی از دانش آموزان که می خواست در جمع، حرف خصوصی بزند، معلم محترم اجازه ندادند و آیه ی انّما النجوی من الشیطان را تلاوت کردند و گفتند در جمع، نباید خصوصی حرف بزنیم. (به حرف های خصوصی دانش آموزان در جمع گوش ندادن و بیان نکته ی تربیتی آن را یاد گرفتم).
وقتی معلم محترم در اول صبح دیدند دانش آموزان سرحال نیستند، از آن ها خواستند که از نیمکت های خود بیرون بیایند و کمی ورزش کنند و این هم انتخابی بود نه اجباری! و این جا انتخاب به نظرم خیلی خوب بود و خللی به مسأله ای وارد نمی کرد.
وقتی دانش آموزان در صف برای تأیید گرفتن تکالیف خود ایستاده بودند، معلم محترم نکته ای تربیتی به آن ها آموختند که ایستادن در صف، صبر را بالا می رود. وقتی درون خود حرص می خوری و آن را بروز نمی دهی، صبرت بالا می رود.
آزمون علوم در این هفته برگزار شد. یاد گرفتم اگر مشاهده کردیم دانش آموزی دارد تقلب می کند، به او با لحن خوب تذکر دهیم. (مثلاً دخترم خودت بنویس).
در ابتدای برگزاری آزمون، به سؤالات دانش آموزان پاسخ داده نمی شود چون حواس دیگر دانش آموزان پرت می شود. چند دقیقه ی به پایان زمان آزمون، به دانش آموزان گفته می شود هر کسی سؤالی دارد، فقط دستش را بدون سروصدا بالا بگیرد، معلم نزد او می آید و به او پاسخ لازم را می دهد.
وقتی معلم محترم تکالیف فارسی را توضیح دادند از من خواستند تا به دانش آموزان سر بزنم و ببینم مشغول چه کاری هستند و پیگیر کارشان باشم. بعضی از دانش آموزان گفتند: «ما اصلاً تکالیف را متوجه نشدیم، میشود برایمان توضیح دهید؟» من این برخورد بعضی از دانش آموزان را با معلم محترم مطرح کردم که چگونه است با این که شما تکالیف را به وضوح توضیح دادید و پای تخته هم نوشتید، می گویند ما متوجه نشدیم! ایشان به من یاد دادند که معمولاً این دانش آموزان، به اصطلاح دانش آموزان اززیرکاردررو هستند! باید به آن ها جملاتی از این قبیل گفته شود: «عزیزم دوباره تکالیف داده شده را بخوان تا بفهمی»، «از دوستانت بپرس»، «تکالیف را برای من بخوان ببینم کجایش را نفهمیدی» و در نهایت، می توان برای فهمیدن بهتر دانش آموز، توضیح مختصری داد.
ادامه دارد …