بسم الله الرحمن الرحیم
از جلسه دوازدهم (شنبه ۹۶/۰۸/۰۶) تا جلسه شانزدهم (چهارشنبه ۹۶/۰۸/۱۰):
… روز چهارشنبه قرار بود درس مطالعات اجتماعی (درس کشاورزی) و کار و فناوری (درس پاورپوینت) را بدهم و آماده هم کرده بودم که همان اول صبح به بنده گفته شد به علت این که خانم فلانی امروز نتوانستند بیایند، من به کلاس چهارم حجت ۲ بروم و دروس امروز این کلاس را از طریق هماهنگی با سرکار خانم بهمانی(معلم کلاس چهارم دیگر-حجت۱) به پیش ببرم.
خانم بهمانی بنده را به کلاس راهنمایی کردند. در زنگ اول ابتدا خودم را به دانش آموزان معرفی کردم و از آن ها احوالپرسی نمودم و از آن ها خواستم یکی یکی خود را معرفی کنند. بعد شروع به پرسش روخوانی قرآن از آن ها کردم.
در زنگ دوم معاون آموزشی که یکی از معلمین پایهی ششم هم هستند، به کلاس تشریف آوردند و آزمون ریاضی را برگزار کردند و جواب های سؤالات آزمون ریاضی را به بنده آموزش دادند و نکاتی را در طراحی سؤالات امتحانی متذکر شدند. از جملهی این نکات این بود که باید توجه داشته باشیم سؤالاتی که طرح می کنیم به گونه ای باشد که ضعیف ترین دانش آموز کلاس بتواند آن ها را پاسخ دهد، در غیر این صورت در دانش آموزان ایجاد نگرانی و احساس ضعف و از دست دادن اعتماد به نفس می کنیم. سؤالات باید با دقت طراحی شود که اشکالی در آن ها نباشد و پس از نشان دادن سؤالات به معاون آموزشی، اگر ایرادی وارد است، فراموش نکنیم که در صدد رفع آن برآییم.
در اثناء امتحان که دانش آموزان استرس داشتند، معلم محترم با شوخی کردن با آن ها، حال و هوای دانش آموزان را تغییر می دادند.
وقتی در زنگ تفریح به پایین رفته بودم، دانش آموزان کلاس سوم به سمت من هجوم آوردند و مرا در آغوش گرفتند و تقاضای بازگشت به کلاسشان را داشتند. از آن ها دلجویی نمودم و با مشقت بسیار (!) در نهایت به کلاس چهارم بازگشتم.
زنگ سوم که بچه های کلاس من ورزش داشتند، به کلاس سرکار خانم بهمانی رفتم و از مطالب ایشان برای زنگ چهارم کلاس خود استفاده کردم.
زنگ چهارم، بچه ها فارسی داشتند که باید کاربرگ های خود را پاسخ می دادند و در دفتر مهارت تفکر می چسباندند. در تصحیح کاربرگ هایشان و راهنمایی در حل آن ها به دانش آموزان کمک نمودم. هر کسی که کار چسباندن کاربرگ هایش تمام شده بود، به او گفتم کلمات مترادف درس اول و دوم فارسی را بخواند و بعد بچه ها را گروه بندی نمودم که از یکدیگر این لغات را بپرسند. بچه ها از این کار، استقبال کردند.
دانش آموزی حالش می خواست به هم بخورد، به سرعت او را به سمت سطل آشغال راهنمایی کردم، و او در آن جا استفراغ کرد و به او دستمال دادم و با هماهنگی دفتر راهی منزل شد.
دانش آموزانی از صبح می خواستند شعری راجع به امام حسین علیه السلام بخوانند، به آن ها گفتم در زنگ کلاس قبل از نماز بخوانند. در این زنگ، آن ها آمدند و شعرشان را خواندند و پس از آن، داستان حضرت آسیه سلام الله علیها را برای دانش آموزان خواندم.
هنگام ظهر در نماز شرکت نمودم و پس از نماز، با سرکار خانم بهمانی به کلاس ما آمدیم، تکالیف دانش آموزان را ایشان از قبل پای تخته نوشته بودند و بچه ها یادداشت کردند. در حین یادداشت کردن تکالیف، دانش آموزان بعضاً صحبت می کردند، خانم صابری گفتند: «بچه ها ما تو کلاسمون یه قانون داریم که موقع نوشتن تکالیف کسی نباید حرف بزنه چون باعث میشه حواس دوستاش پرت بشه و تکالیف رو درست متوجه نشن و اشتباه کنن، شما هم الان دیگه حرف نزنید و اگه دوست داشتین این قانون رو توی کلاستون همیشه اجرا کنید».
بعد از نوشتن این تکالیف، تخته را پاک کردم و ایشان تکالیف ریاضی را دادند که روی تخته بنویسم و آن ها را روی تخته نوشتم.
در این زنگ تعداد دیگری از دفترهای مهارت تفکر را نیز تصحیح نمودم.
در زمان وقت اضافهی دانش آموزان در کلاس که مشغول مطالعهی آزاد یا بازی فکری بودند، ناگهان دیدم دانش آموزی که روی زمین نشسته بود، دراز کشیده است! به او با زبان خوش تذکر دادم (فقط با خنده نگاهش کردم و گفتم: ا! ا! ا!)، گفت: «خانم، ما سر کلاسمون [برای دراز کشیدن] اجازه داریم!» حالا نمی دانم راست می گفت یا دروغ، ولی به نظرم در تمام پایه ها باید نسبت به مسألهی احترام به بزرگتر بیشتر کار شود و فرق آن با صمیمیت برای دانش آموزان روشن شود. نباید به بهانهی صمیمیت، احترام به بزرگتر را فراموش کنیم. این ضعف را در این سه پایه از تعداد زیادی از دانش آموزان مشاهده کردم و به نظرم اگر روی این مسألهی تربیتی هم بیشتر کار کنیم، بسیار به جا و مناسب است.
مسألهی دیگری که در این جلسه مشاهده کردم این بود که این که معلمی موقّتاً به جای معلم دیگر می آید، با این مشکل مواجه می شود که بعضی از کارهایی را که می خواهد در کلاس انجام دهد، دانش آموزان (به صدق یا به کذب) می گویند معلم ما این کار را نمی کرد! و معلمی که موقت آمده است، به خاطر این که به شیوه ی معلم سابق دست نزند، با محدودیت هایی در کار اجرایی خود مواجه می شود.
ایده ی جالبی در این کلاس وجود داشت و آن این بود که دانش آموزان این پایه، صندوقی برای بیان مشکلاتشان داشتند که با معلم خود قرار گذاشته بودند هر چهارشنبه آن را باز و مشکلات مطرح شده در آن را بررسی کنند. امروز چون چهارشنبه بود، به بنده خیلی اصرار کردند که این صندوق را باز کنم و نامه های آن را بخوانم. من به آن ها گفتم من فعلاً موقّت به کلاس شما آمدم و اجازه ی خواندن نامه های این جعبه را ندارم؛ بله، اگر قرار شد بیشتر به کلاس شما بیایم، با هماهنگی با سرکار خانم فلانی(معلم اصلی خودشان)، این کار را ان شاءالله انجام خواهم داد. به نظرم این ایده، بسیار ایده ی مناسبی است، چون ممکن است دانش آموزان مشکلاتی داشته باشند که از دیدگان ما مخفی باشد یا توجه چندانی به آن مسائل نکرده باشیم. البته من نمی دانم آیا دانش آموزان فقط مشکلات خود را درون آن می اندازند یا راهکاری هم برای مشکلات خود ارائه می دهند؟ به نظر می رسد اگر دانش آموز همراه با مطرح کردن مشکل، راهکاری را هم پیشنهاد بدهد، خیلی بهتر باشد. با این روش، دانش آموز یاد می گیرد اگر هر زمان خواست مشکلی را در جایی مطرح کند، ابتدا به راهکار عملی آن بیندیشد و این طور بار نیاید که فقط انتقاد بکند.
در این کلاس، دانش آموزان برای آب خوردن یا مسائل دیگر در زنگ کلاس، خیلی اجازه می گرفتند و من به بعضی گاهی اجازه می دادم و به بعضی دیگر اجازه نمی دادم. خب این اجازه دادن و ندادن ها، نوعی تبعیض بین دانش آموزان ایجاد می کند. لذا طرحی به نظرم رسید که بیشتر برای دانش آموزان پایه ی سوم و چهارم مناسب است به نام «طرح سه دقیقه ای»! در این طرح، هر دانش آموز می تواند در طول روز فقط یک بار از این طرح در زنگ کلاس استفاده کند. یعنی سه دقیقه به بیرون کلاس برای آب خوردن و … برود و برگردد. با این طرح، هم تبعیضی دیگر بین دانش آموزان برای رفتن به بیرون از کلاس به وجود نمی آید و هم دانش آموز یاد می گیرد نیازهای خود را چه از لحاظ زمانی (به خاطر دادن زمان محدود سه دقیقه به او) و چه از لحاظ اولویتی (چون فقط یک بار می تواند در طول روز از آن استفاده کند) بهتر مدیریت کند. حتی می توان برای تخطّی از زمان در نظر گرفته شده (به جز در موارد خاص و موجّه)، جریمه ای غیرنقدی در نظر گرفت؛ مثلاً این که در روز بعد نمی تواند از این طرح استفاده کند تا دانش آموز یاد بگیرد به تعهّدی که می دهد، پایبند باشد.
دانش آموزان کلاس چهارم از لحاظ روحیه، حالاتی بین کلاس سوم و ششم را دارند. نه آن شدت بچگی کلاس سومی ها در آن ها مشهود هست نه آن آزادی کلاس ششمی ها. (البته طبیعتاً باز روحیات آن ها به پایه ی سوم نزدیک تر است تا پایه ی ششم). از لحاظ حجم درسی و سخت بودن دروس نیز تقریباً بین این دو پایه (سوم و ششم) قرار دارند. البته من هنوز کلاس پنجم را تجربه نکردم، شاید آن ها هم در حد متوسطی بین سوم و ششم و طبیعتاً به پایه ی ششم نزدیک تر باشند. به نظر بنده معلمی که در پایه های بالاتر تدریس می کند، اگر بخواهد به پایه های پایین تر بازگردد، کمی برای او سخت می شود زیرا در پایه های بالاتر کودک درون انسان کمتر فعال است ولی در پایه های پایین تر، لازمه ی برقراری ارتباط بهتر با دانش آموزان این است که کودک درون انسان بیشتر فعال باشد. «چون که با کودک سر و کارت فتاد / پس زبان کودکی باید گشاد».
نکته ی دیگری که در طرح اختیار و انتخاب به ذهن بنده می رسد این است که با توجه به این که دانش آموزان بعدها در طول زندگی به خصوص بعد از ازدواج، با مسائلی مواجه می شوند که اگر خود را با شرایطی که اجباراً در آن قرار می گیرند تطبیق دهند، آرامش بیشتری دارند، طرح اختیار و انتخاب، این حالت انعطاف پذیری و تطبیق دادن خود با شرایط جبری را از انسان تا حدودی سلب می کند و دانش آموز این طور بار می آید که همه جا حتی در شرایط جبری، حالت تسلیم و انعطاف پذیری نداشته باشد. به نظر بنده بهتر است معلم هر کلاس و زمان تدریس هر درس مشخص و فیکس باشد ولی در عوض برای خالی شدن انرژی دانش آموزان به خصوص در این سن حساس (پایه ی ششم)، ماهی یک مرتبه برنامه ای مانند عصری در مدرسه، با نظارت بعضی از معلمان محترم و در عین حال آزادی و اختیار زیاد برای دانش آموزان اجرا شود. یعنی به جای این که در مسائل درسی به دانش آموزان تا این حد آزادی و اختیار بدهیم، یک عصر چند ساعته یا حتی یک روز کاری صبح را هر ماه برای تخلیه ی انرژی آنان در نظر بگیریم.
.:. پایان گزارش کار این هفته .:.