بسم الله الرحمن الرحیم
از جلسه بیست و دوم (شنبه ۹۶/۰۸/۲۰) تا جلسه بیست و ششم (چهارشنبه ۹۶/۰۸/۲۴):
این هفته شنبه را به طور کامل در کلاس ششم و از یکشنبه به بعد یک زنگ در کلاس چهارم و بقیه ی زنگ ها در کلاس ششم بودم.
شنبه در کلاس ششم، در درس ریاضی در چک کردن تمارین دانش آموزان کمک نمودم.
در درس فارسی، به دانش آموزان کاربرگ هایی برای درس «نهاد» داده شد که سومین کاربرگ فارسی با موضوعیت «نهاد» بود.
در درس علوم، به دانش آموزان گفته شد که فعالیت های درس ۱ تا ۳ را گروهی با یکدیگر حل کنند و پس از حل کردن بچه ها، پرسش و پاسخ توسط معلم محترم و دانش آموزان صورت گرفت.
یکی از نکات تربیتی که امروز معلم محترم به دانش آموزان یاد دادند این بود که: «هرگاه می خواهید چیزی را نقد کنید، در کنار نقد کردن آن مسأله، ایده و راهکار هم ارائه بدهید. نقد کردن بدون ارائه ی راهکار می شود غر زدن!»
هم چنین ایشان در این روز، توضیحاتی راجع به طرح درس نویسی به بنده و یکی دیگر از کارورزها نیز دادند ولی با توجه به نظر مدیر محترم مبنی بر استفاده ی تمام کارورزها از توضیحات مفید معلم محترم، قرار شد که جلسه ای برای همه ی کارورزها گذاشته شود و طرح درس نویسی به طور کامل در آن جا تدریس شود.
یکشنبه در زنگ ریاضی، به دانش آموزان گفته شد که تمرینات خود را گروهی چک کنند و سپس تمام اعضای گروه به معلم محترم مراجعه نمایند و تأییدیهی صحیح بودن تمارین خود را بگیرند. تمام اعضای گروه باید یک جواب را در کتاب خود می نوشتند و باید تک تک آن ها می توانستند چرایی پاسخ خود را توضیح دهند. به آن ها گفته شد اگر عضوی نتواند علت پاسخ خود را توضیح دهد یا جواب مسأله ای را غلط بنویسد، ارزشیابی کار گروهی شان خوب نمی شود زیرا به هم گروهی خود در حل تمرین کمک لازم را ننموده اند. (در ارزشیابی دانش آموزان هم ارزشیابی کار انفرادی وجود دارد و هم ارزشیابی کار گروهی).
یکی از دانش آموزان حساس که نمی توانست در گروهی خود را جا کند و گروه ها او را پس می زدند، در نهایت معلم محترم با نوشتن نامه به یکی از دانش آموزان قوی کلاس – که علاوه بر قوی بودن در درس، دانش آموز فهیم و عاقل و باادبی است- و درخواست از او برای هم گروه شدن با فرد مذکور، بالاخره او هم توانست چک کردن تمارینش را گروهی به پایان برساند. شایان ذکر است همین فرد پس از چند روز، توانست با دانش آموزان دیگر به صورت گروهی کار انجام دهد.
یکشنبه کاربرگ های فارسی دیروز بچه ها به آن ها تحویل داده شد و توضیحاتی راجع به اشکالات آن ها و به طور کلی درس نهاد و گزاره روی تخته توسط معلم محترم بیان شد.
در یکی از زنگ های تفریح روز یکشنبه، به دانش آموزان گفته شد که می توانند به حیاط آن مدرسه (پایه های اول تا چهارم) بروند و از فضای آن طرف استفاده کنند. به نظر بنده، به طور کلی بسیار پیشنهاد خوبی بود ولی گویا جنبه ی آزمایشی داشت و به همان روز و همان زنگ فعلاً محدود و ختم شد! شاید تعداد زیاد دانش آموزان در حیاط آن طرف، باعث توقف این کار شده باشد. پیشنهادی که در راستای این طرح و یا حتی به طور کلی جهت تعامل بیشتر دانش آموزان این ساختمان با دانش آموزان آن ساختمان دارم این است که پارتیشنی به صورت اریب از درب این مدرسه تا درب آن مدرسه (به صورتی که کاملاً این پارتیشن بسته بشود و یک درب جهت باز شدن و بسته شدن داشته باشد) کشیده شود تا دانش آموزان دو مدرسه و هم چنین کادر محترم بتوانند بدون سر کردن چادر و به راحتی با یکدیگر تعامل داشته باشند. البته این پیشنهاد هزینه بر است ولی در جهت تعامل بیشتر دانش آموزان دو مدرسه با یکدیگر و شادی و نشاط بیشتر آن ها، به نظر رسید ممکن است اثرگذار باشد.
با توجه به این که برای هر کاری در کلاس، مسئولی تعیین شده است، هر روز صبح تا قبل از آمدن معلم محترم به کلاس، با نظارت مسئول قرآن یا در کلاس قصه های قرآنی یا خود قرآن با ترجمه ی آن خوانده می شود. در روز دوشنبه، یکی از دانش آموزانی که داستان های قرآنی را از روی کتاب می خواند، نمی توانست به صورت روان بخواند و از جذابیت داستان کاسته بود. معلم محترم که در بین داستان خوانی او تشریف آوردند و کیفیت خواندن او را مشاهده کردند و هم چنین بنده هم به ایشان عرض کردم که کسی باید برای خواندن این گونه داستان ها انتخاب شود که جذاب و روان بخواند، ایشان گفتند که اگرچه خواندن چنین فردی، باعث تمرین و تقویت روانخوانی فارسی او می شود ولی مطلبی که می گویی صحیح است و الان با دانش آموزان مطرح می کنم. پس از تمام شدن خواندن آن دانش آموز از روی کتاب، ایشان از دانش آموزان پرسیدند: «چی فهمیدید؟» فقط یک دانش آموز که بسیار تیز است، فهمیده بود که داستان از چه قرار است ولی بقیه ی دانش آموزان چیزی نفهمیده بودند! ایشان پرسیدند ما چرا داریم قصه های قرآن را می خوانیم؟ چون همان طور که خودتان گفته بودید، یکی از راهکارها برای انس بیشتر با قرآن، آشنایی پیدا کردن با مفاهیم و قصص قرآنی بود. بعد ایشان مقداری از داستان را خواندند و بنده هم توضیحاتی راجع به این داستان قرآنی در تکمیل آن ارائه دادم و سپس ایشان مطرح نمودند که قصه خوانی، آدابی دارد و از دانش آموزان خواستند تا در منزل فکر کنند و بنویسند که چه آدابی را باید رعایت کنیم که قصه خوانی ما هم به دل همه بنشیند و هم دیگران به خوبی مطلبی را که برای آن ها می خوانیم، متوجه بشوند.
دوشنبه ابتدا رفع اشکال ریاضی و در زنگ بعد آزمون آن گرفته شد. در این زنگ یاد گرفتم که می توان گاهی مسائل تربیتی را به صورت یک جمله ی تأمل برانگیز یا یک جمله ی سؤالی روی تخته نوشت و دانش آموزان را به فکر واداشت یا با آن ها راجع به آن مسأله مذاکره کرد. هم چنین برای جذاب تر شدن موضوع، می توان داستانی عینی از خود یا دیگران در این زمینه برای آن ها نقل نمود تا اثر بیشتری در درون آن ها بگذارد.
دوشنبه زنگ سوم علوم داشتند و از دانش آموزان خواسته شد آزمایش های درس را که در منزل انجام داده بودند، در کلاس توضیح دهند و نتیجه گیری نهایی توسط معلم محترم انجام شد. در این زنگ، معلم محترم به دانش آموزی که از به سرانجام نرسیدن آزمایشاتش ناراحت بود، گفتند: «چرا ناراحتی؟ اگر به نتیجه مورد نظر نرسیدی، یعنی به این نتیجه رسیدی که از این راه نمی شود به آن مقصود رسید و این خیلی خوب است». سپس جریان ادیسون(یا دانشمند دیگری) را برای دانش آموزان تعریف کردند که گفته بود من ۹۹ بار شکست نخوردم؛ من ۹۹ راه پیدا کردم که به مقصد مورد نظرم نمی رسد. در این زنگ، هم چنین فیلمی آموزشی راجع به فلزات و ویژگی های آن ها برای دانش آموزان گذاشته شد.
دوشنبه زنگ چهارم به کلاس چهارم رفتم؛ دیدم دانش آموزان هنگام ورود معلم، از جای خود بر می خیزند و می گویند: «قال الصادق: عظّموا کبارکم». روی دیوار آن ها هم این حدیث همراه با شعری راجع به احترام گذاشتن و سلام کردن به بزرگتر و نقاشی ای متناسب با آن، چسبانده شده بود. (بعداً دقت کردم دیدم روی دیوار کلاس ششم نیز چنین مقوایی را چسبانده اند.)
در این زنگ در کلاس چهارم کلمات هم آوای فارسی توسط معلم محترم با همکاری دانش آموزان مرور شد و دانش آموزان کلمات هم آوای بیشتری را یاد گرفتند. فایل صوتی گوش کن و بگو هم برای دانش آموزان گذاشته شد و از آن ها پرسیده شد که آنچه بیشتر برای آن ها – بدون توجه به مضمون داستان – جلب توجه کرد را بیان کنند؛ اما زنگ تفریح خورد و ادامه ی جلسه به زنگ بعد موکول شد که من دیگر به کلاس ششم رفتم.
ادامه دارد…