یه گپ کوچیک (!) با دوست روان شناسم!

چند روز پیش، رفته بودم پیش دوست روان شناسم و باهاش گپ می زدم. بعد از اینکه یک کم صحبت کردیم،‌ بهش گفتم: می دونی چرا کسب و کار تو انقدر خوب گرفته؟‌ خنده اش گرفت. گفتم: “شما به مردم مسکن می دین و در دنیای مدرنیته آدما دنبال راه حل های سریع و زود بازده اند! شما از ریشه مشکل شون رو حل نمی کنید، فقط سعی می کنید سردردشون رو خوب کنید” یهو عصبانی شد و گفت:” توی این مملکتی که فرد از زمین تا آسمون براش بدبختی می باره، همین مسکن هم کار خیلیا رو راه می ندازه! اگه مسکن ندیم که یارو سکته می کنه میمیره!”

دیدم خیلی بیراهم نمیگه. یک کم گذشت. به خودم گفتم قبول اگر مسکن ندیم می میره ولی خود این مسکنه عوارض نداره؟! از کجا معلوم همین مسکنا سکته شو جلو نندازه؟! آخه بحث بیزنس هم هست … در کشور ما مردم کلاً‌ خیلی به مشاوره اعتقاد ندارند (اگرچه نسبت به گذشته کمی بهتر شده) … همه مون هم کم و بیش یکی از دلایل مهمش رو می دونیم … احساس دانای کل بودنمون! بنابراین ملت اول می رن خراب کاری شون رو می کنن کارشون که به خنسی می خوره میان مشاوره حالا چه مشاوره حقوقی باشه چه مشاوره دینی چه خانواده و … . در ضمن در سبد هزینه هاشون هم مشاوره جایگاه چندانی نداره. بنابراین این طور میشه که یه جلسه می خوان برن و آمپولی نوش جان کنند و قبراق و سرحال از دفتر مشاوره بیان بیرون

جالبه که بدونید در برخی از رویکردهای مشاوره اصلاً‌ قرار نیست فرد بعد از مشاوره لزوماً حالش خوب بشه بلکه برعکس بعضی موقع ها پیش میاد که حداقل از نظر هیجانی حالش بعد از مشاوره چندان تعریفی نداره … تازه باید بره فکر کنه چی به چیه … البته واضحه که این رویکرد برای همه مناسب نیست … از این هم بگذریم که بعضی ها هم بدجور ضربه از بعضی از این مشاوره ها خوردن! آخه بعضی از این مشاورها راجع به همه چی نظر می دن … خدا توانایی آدم رو زیاد کنه!

‍♀️ خلاصه گپ من با این دوست روان شناسم دو سه ساعتی طول کشید … دیگه هم من خسته شده بودم هم اون … وقتی باهاش خداحافظی می کردم داشتم به این فکر می کردم که ما توی تئوری های کارآفرینی به طور خودمونی و خیلی ساده بخوایم بگیم یه “کشف فرصت” داریم و یه “خلق فرصت” یا یه جور دیگه اگه بخوایم نگاه کنیم یا ما یه نیازی رو در جامعه می بینیم و بعد رفعش می کنیم یا یه نیازی رو ایجاد می کنیم.  

فکر کنم توی جامعه ما یه جورایی ماها همش دنبال پیدا کردن اون فرصته و نیازه هستیم تا رفعش کنیم تا اینکه اون نیاز رو ایجاد کنیم. منظور من اینجا از ایجاد نیاز، بیشتر روشن کردن اونه نه خلقش. البته در کشورهای در حال توسعه معمولاً روال به این صورته. تو جامعه ما – به خصوص قسمت مدرنیته اش – خیلی رو حرکت بر اساس هنجار تاکید میشه تا معیار. مردم دارن به یه سمتی میرن؛ خیلی هم نمی دونن درسته یا نه … خیلی هم براشون مهم نیست که بدونن درسته یا نه … خسته اند … خیلی خسته … اکثر بیزنس ها هم توی همون مسیر در حال کسب سودند …

یاد حرف یه بنده خدایی افتادم که بهم می گفت:” آخه تو مملکتی که هیچ کی سر جای خودش نیست،‌ تو می خوای به آدما یاد بدی جای درستشون کجاست؟! گیرم که نشونشون دادی، مگه میذارن بره اونجا!” شما بودید به اون بنده خدا چی می گفتید؟

سلام آقای ملاباقر عزیز،‍♂️

پست شما (یه گپ کوچیک با دوست روان شناسم) را خوندم ☺️

خواستم کمی بگذره و مطلب شما رو در ذهنم مزه مزه کنم تا بتونم در حاشیه اون یادداشتی بنویسم.

این مطلب من رو یاد صحبتهای آقای مصطفی ملکیان در یکی از سخنرانیهاشون انداخت. نمیخوام بگم در کلام ایشون نقصی نیست اما به جرأت میتونم بگم بسیاری از گفته‌ها و آموزه‌هاشون برای زندگی امروزی کاربردی و مؤثر هست.

 ایشون در اون سخنرانی با اشاره به هرم نیازهای آبراهام مزلو، نکته‌ مهمی رو مطرح میکنن و اون این هست که:

تا زمانی که نیازهای سطح پایین شخصی یا گروهی از افراد تأمین نشده (نیازهای فیزیولوژیک، امنیت و …)، صحبت کردن از تأمین نیازهای سطح بالای آن شخص یا گروه (خودشکوفایی، کشف استعدادها و…) موضوعیت پیدا نمیکنه، چون اون شخص یا گروه درکی از ضرورت تأمین نیازهای سطح بالا نداره

به نظر میاد خدماتی مانند مراجعه به روانشناس یا مشاور در هر حوزه‌ای اعم از شغلی، کسب و کار و … نیز جزو نیازهای سطح بالای جامعه باشند، به همین علت برای بخشی از جامعه که هنوز در تأمین نیازهای سطح پایین تر خود دچار چالش هست، این نوع خدمات یک محصول لوکس (Luxury) محسوب میشن.

از طرفی اقشاری هم وجود دارند که در تأمین نیازهای سطح پایین خود موفق بودند، اما مدل ذهنی (Mental Model) اونها همپا با افزایش توان تأمین نیازهاشون رشد نکرده و اتفاقی که می افته اینه که این افراد با همون مدل ذهنی متناظر با نیازهای سطح پایین، سراغ تأمین نیازهای سطح بالاتر میرن.
 به همین علت هست که این گروه خودشکوفایی و رشد و توسعه فردی رو به شکل یک خروجی (Result) و نه فرآیند (Process) می بینند.⚠️

بزرگی می‌گفت: «رشدی که بدون هزینه حاصل شود، توهمی بیش نیست» (منظور فقط هزینه مالی نیست)

و امروز بسیاری از افراد به دنبال احساس رشد کردن هستند و نه رشد واقعی.

چنین شخصی با چنین مدل ذهنی در مطب روانشناس یا به دنبال تایید دانسته ها و رفتارهاش و دریافت مجوز برای تصمیمات خودش خواهد بود  یا مُسکنی برای تسکین دردهایی که از آستانه تحملش خارج شده طلب خواهد کرد، چون میدونه رشد واقعی و روبرو شدن با واقعیتهای ناخوشایند رنج و هزینه داره.⌛️

و شاید هم از یک منظر بر افرادی که مثل دوست شما به عنوان مشاور، درمانگر فعالیت میکنن نتوان خرده گرفت چون اونها هم با توجه به تقاضای موجود دارن عرضه انجام میدن و اینجا اون مثل قدیمی اما تلخ به یادمون میاد که: «تا تقاضایی نباشه عرضه‌ای هم نخواهد بود».

بنده به عنوان کسی که در حوزه رشد و توسعه فردی و سازمانی فعالیت میکنم و دغدغه دارم، زمانی اعتقاد داشتم که باید با تمام توان، آگاهی رو به مخاطب تزریق کرد و او رو به احوالات خودش آگاه نمود.

اما الان که کمی بیشتر مطالعه و بررسی داشتم معتقدم آگاهی باید متناسب با ظرفیت روانی مخاطب به اون عرضه بشه.

بارها شده از برخی دوستانی که در حوزه‌های مرتبط با خودشکوفایی و توسعه فردی فعالیت میکنن این گِله رو شنیدم که چرا محتوا و خوراک فکری‌ای که اونها تصور میکردن از سوی مخاطب مورد استقبال قرار بگیره، بازخور خوبی از مخاطب دریافت نکرده و گهگاهی هم کار خودشون رو زیر سوال می‌بردن.

اما احتمالاً بسیاری از این دوستان از این نکته غافل بودن که شاید مخاطب در سطحی از آگاهی قرار داره که این نوع محتوا و خوراک فکری هنوز براش قابل هضم نیست.

شما در پست تون به نکته بسیار درستی اشاره کردین که فرمودین: «فکر کنم توی جامعه ما یه جورایی ماها همش دنبال پیدا کردن اون فرصته و نیازه هستیم تا رفعش کنیم تا اینکه اون نیاز رو ایجاد کنیم. منظور من اینجا از ایجاد نیاز، بیشتر روشن کردن اونه نه خلقش ».
این همون رسالتی است که به دوش افرادی است که در حوزه‌هایی فعالیت میکنن که مرتبط با نیازهای سطح بالای جامعه هست. یعنی این افراد که شاید خود من و شما هم جزوشون باشیم، باید به ارتقاء مدل‌های ذهنی افراد جامعه، روشن کردن نحوه تأمین صحیح نیازهای سطح بالا و تهیه خوراک فکری متناسب با سطوح آگاهی مختلف کمک کنند.

راجع به فرمایش دوستی که در انتهای پست گفته بود: «مگه میذارن برن اونجا؟» بنظرم هیچ مانعی حقیقی نیست مگر موانعی که ما در درون خودمون ایجاد کردیم.

امیدوارم این یادداشت مفید واقع بشه.☺️

ارادتمند

ساجد متولیان (sajedmotevallian@)

جناب آقای متولیان:

✍️ سلام علیکم. یادداشت بسیار زیبایی بود. فقط چند نکته به ذهن حقیر رسید که اشارتی کنم:

۱- تا جایی که بنده مطلعم جناب آقای مصطفی ملکیان  زحمات نظری زیادی در حوزه های مختلفی به خصوص اخلاق کشیده اند و با بیان گیرایشان عده ای زیادی از جوانان را به سوی خود جذب کردند.

بحث “اخلاقی نبودن ازدواج” یکی از بحث های جالب و تامل برانگیز ایشان است که جا برای گفتگو زیاد دارد.

با این وجود اگر نیم نگاهی به زندگی نامه ایشان انداخته و با ظرافتی خاص در گفته هایشان تعمق کنیم، نقاط قابل بحث جدی ای مشاهده خواهیم کرد که عدم توجه به آن ها برای نسل جوان ما می تواند آسیب زا باشد.⚠️

دلیل تاکید من بر مطالعه زندگی نامه ایشان این است که اندیشه و تئوری همه نظریه پردازان بدون شک تاثیر پذیرفته از زندگی زیسته آن ها است.

۲- بر سلسله مراتب مازلو از نظر علمی نقدهای جدی ای وارد شده است به طوری که برخی معتقدند بخش عمده ای از پذیرش سیستم انگیزشی ایشان توسط عوام و حتی متخصصین و دانشمندان از سادگی و قابل فهم بودن آن نشأت می گیرد.

بحث پیرامون این مطلب زیاد است که در این مقال نمی گنجد. اگرچه طبق فرمایش صحیح شما به نقل از ملکیان اکثر افراد پله ای و یا همان سلسله مراتبی رشد می کنند ولی افرادی همچون علامه طباطبایی و پروفسور حسابی نمونه هایی هستند که بدون طی مراحل پایین تر به مراتب بالاتر و درجه بالایی از خود شکوفایی رسیده اند.

سوق دادن افراد در جامعه به سمت پله های بالاتر با رفع حداقلی پله های پایین تر یکی از وظایف من و شما به عنوان مشاور توسعه فردی است اگرچه طبق فرمایش صحیح شما همه افراد استعداد و ظرفیت وجودی چنین امری را ندارند.

۳- چندی است در حال کار کردن بر روی طرح از دل برخواسته ای هستم که تا حد قابل قبولی بشود مسیر بهینه زندگی انسان ها به خصوص زندگی شغلی آن ها را با توجه به شرایط محیطی خاص ایران تا حدودی ترسیم کرد.

منحصر به فرد بودن افراد و سیستم خاص ایران، کار روی این طرح را در عمل و اجرا فوق العاده پیچیده می کند.

۴- اگر رویکردمان را از روان شناسی به سمت جامعه شناسی معطوف کنیم، متوجه خواهیم شد که حداقل همگان نمی توانند از سد برخی از عوامل محیطی بگذرند و البته بحث و اختلاف پیرامون این مساله به وفور است که در این پاسخ نمی گنجد.

ارادتمند – علی ملاباقر

این نوشته را چگونه ارزیابی می کنید؟
  • عالی 
  • جالب 
  • مفید 
  • خسته کننده 
  • به درد نخور 
فروشگاه محصولات ارگانیک اصیل آنلاین

این هم ببینید:

cropped تفاوت بین پروژه کارشناسی، پایان‌نامه ارشد و رساله دکتری 310x165 - تفاوت پروژه کارشناسی، پایان‌نامه ارشد و رساله دکتری در رشته مدیریت

تفاوت پروژه کارشناسی، پایان‌نامه ارشد و رساله دکتری در رشته مدیریت

در این یادداشت سعی شده است به تفاوت‌ پروژه کارشناسی، پایان‌نامه ارشد و رساله دکتری رشته مدیریت و هم‌چنین تفاوت رساله PhD و پروژه دوره DBA پرداخته شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *